پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
محمد مایه فخر زمین است جهان انگشتر و او چو نگین است بظاهر می درخشد چون ستاره به باطن سیرت احمد چنین است...
مهر بانو دخت پاییز آماده قدم گذاشتن در کوی و برزن ها است.دختری که عاشق رنگ های زرد و قرمز و حنایی است.فرزند دلداده پاییز، سبد دوچرخه اش را پر از برگ های رنگارنگ کرده است.منتظر نشسته است تا دختر خاله اش شهریور از میان ما رخت ببندد و او به دیدار تک تک مان بیاید و پاییز را تبریک بگوید.نگین/نویسنده-دلنوشته...
دست های تو مرا آرامم کرد.دست های تو دنیای مرا رنگین کرد....
دوست دارم به جای بارون ستاره بباره، تمام ستاره ها رو در سبدی جمع کنم و تقدیمت کنم.شاید بهتره بگم فرشته ای که سرمایه وجودش رو لبریز وجود ما میکنه.پیامبری که عشق و صفا و صمیمیت رو نثار خانوادش میکنه.واژه ای که جایگزینی بهتر برای اون پیدا نکردم.مادر عزیزم!اعتبار بانک گاهی کم و گاهی زیاد می شه، اما اعتبار مهربانیت و سختی کشیدنت برای من بی پایان و رو به افزایشه.دوست دارم خاک قدم هات رو خاک تیمم طواف خودت کنم که بهترین خاک منه .دلبر دلربا...
دست های تو مرا ارامم کرد.دست های تو دنیای مرا رنگین کرد....
حال خوب، لحظات نابی تو زندگی مون هستن، که متاسفانه، من به شخصه درکشون نمیکنم، ولی خاطراتی میشن، که با مرورشون حالم خوب میشه. لطفا حال خوب زندگیتون را در یابید قبل از این که خاطره شن....
آغوش بگشا تا مرا در بر بگیریاز هرم جانسوز تنم آذر بگیرییک شب بیا برروی مرداب خیالمتا بوسه از گلهای نیلوفر بگیریآرام بنشین روی بال خاطراتمتا بر فراز آسمان ها پر بگیرییک عمر بی تردید در مستی بمانیاز شهد لبهایم اگر ساغر بگیریهمچون نگینی بین دستان تو باشمتا دور من را مثل انگشتر بگیری...
در سیاره ای که از آسمانش الماس می بارید،در جستجوی قطره بارانی بودم،تا نگین انگشترم باشد...