پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آغوشتهر چهار فصل"تابستان" است......
می گفت، هر آدمی برای خودش فصل پنجمی داره که تکلیف تمام فصل هاشو روشن میکنه …که حال و هوای هر چهار فصلش به حال و هوای اون فصل بستگی داره …اگه ابری باشه تمام فصل هاش ابریه …بارونی باشه، بارونیه آفتابی باشه، آفتابیه …میگفت، فصل پنجم فصل دل آدماست …حال دل اگه خوش باشه همیشه بهاره، همه جا پر گل و بلبله …حال دل اگه ناخوش باشه هر فصل پاییزه…سرد و غم انگیز و برگ ریز که پایان نداره …!!...
برای دوست داشتنت چهار فصل کم است باید فصل پنجمی باشد تا لحظه لحظه اش تو را زندگی کنم …...
تو را دوست دارم️چرا که چهار فصل سرزمین منی...
چهار فصل ڪہ حَرفہفصلِ پنجمی هست بہ نامِ تو بہ هوای تو️️️...
آن که امید داردهر چهار فصل سال بهار باشدنه خود را می شناسدنه طبیعت راو نه زندگی را...
تو را، ️دوست دارم! هرگز، رهایت نمی کنم! در آغوش می گیرمت! و در چهار فصل میچرخانمت!...
اندوهت را به برگها بسپار!واپسین روزهای پاییزت بخیر، دوست چهارفصل من!یلدایت پر از مهربانی...
دیروز باران ریزی میآمد. خانمی که جلوی تاکسی نشسته بود، گفت: «عاشق پاییز و بارانش هستم.» مردی که عقب تاکسی نشسته بود گفت: «اه، پاییز هم شد فصل، همهاش باد و گرد و خاک... .» زن پرسید: «شما بهار را دوست دارید؟» مرد گفت: «نه، بهار که اینقدر عطسه میکنم که میمیرم... بهار کلا خیلی لوسه.» زن گفت: «پس تابستاندوست هستید؟» مرد گفت: «دیوانهام؟... تابستان که آدم میپزه، وای همهاش شروشر عرق.» زن گفت: «از اون سرمادوستها هستید... زمستان؟» مرد گفت: «نه باب...
چهار فصل که حرفهفصل پنجمی هستبه نام توبه هوای تو...