پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نسترن بیگانه شد با دردِ منمن خطاهایش ندیده رد شدمعاقبت چیزی که از این عشق مانداین منم که کاملا مرتد شدمشیمارحمانی...
صبحِ من خیر شود وقتی که؛ تو سلامت باشیپس صدایِ نَفَسِ نابت را؛ بِدَمان در گوشمتا که عشقت اِی جان؛ بِبَرَد از هوشم.شیما رحمانی...
توکه باران باشیمن؛ چتر را به دار می آویزماگر که تو و فقط، تنها تو؛ باران باشی.شیمارحمانی...
خدایا شکرت که این خل و چل دیوونه رو بهم دادی......