جهان پیشینم را انکار میکنم جهان تازه ام را دوست نمی دارم پس گریزگاه کجاست اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟
همه لرزش دست و دلم از آن بود که که عشق پناهی گردد، پروازی نه گریز گاهی گردد. ای عشق ای عشق چهره آبیت پیدا نیست