پائولو کوئلیو: هرکس به شیوه خود به خدا نزدیک میشود، یکی با یقین دیگری با انکار و سومی با تردید ...!
آنان که از اتفاقات ناگوار زندگی خود چیزی نمی آموزند، وجدان هستی را مجبور می کنند تا آن اتفاقات را تا آنجا که نیاز باشد تکرار کند، تا فرد آن چیزی را که آن اتفاقات ناگوار می خواهند آموزش دهند یاد گیرد ! آنچه که انکار می کنی تو را...
دلتنگ توام می کنم اقرار به این کار از بغض من اصرار و از اخم تو انکار دل کندن تو باعث جان کندن من شد از من نفسی مانده تو انگار نه انگار ای ناز تو ویرانگر شب های نیازم جان بخشی و جانکاه دل انگیز و دل آزار از...
امشب عروسیشه حواست هست تنهاترین دامادِ این شهره ما خیلی بد کردیم در حقش حق داره که با هردومون قهره از هم یه دنیا دور بودیمو تنهاییو انکار می کردیم این اشتباهو از سر اجبار با هر نفس تکرار می کردیم هرچی که باهم بیشتر بودیم درکمون از همدیگه کمتر...
خودم را حذف کرده ام از گذشته، از تجربه های تلخ و شیرینی که داشتم، اما از گذشته ام پشیمان نیستم، تجربه ها، حتی تلخ ترینشان، سنگ بنایی بوده اند برای ساختن منی که امروز هستم. خودم را حذف کرده ام از زندگی خیلی ها، از ارتباطات خوب یا بدی...
در اعماق قلبم نمی توانم انکار کنم که متقاعد هستم همنوعان عزیز من، به جز چند استثناء، بی ارزش هستند.
هیچ کس نمی تواند نقش بزرگی که زنان در جامعه جهانی ایفا کرده اند را انکار کند.
می خواهم حواس پنجگانه ام را انکار کنم برای سالهای مانده حس داشتن تو کافیست
زندگی حتی وقتی انکارش میکنی، حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش، از تو قویتر است. از هر چیزِ دیگری قویتر است !
جهان پیشینم را انکار میکنم جهان تازه ام را دوست نمی دارم پس گریزگاه کجاست اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟
در دنیای من همه چیز قابل انکار است.. الا دوست داشتن تو
اینکه دلتنگ توام اقرار می خواهد مگر اینکه از من دلخوری انکار می خواهد مگر
من ازمیانِ میلیاردها انسان فقط تو راخواسته ام ... تویی ڪه هزار سال هم بگذرد ؛ نه انڪار می شوی نه فراموش !