متن اشعار عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اشعار عاشقانه
آن کس تواند گفت از عشق تحفهی نابش برده، که،
دل گویی کندو زِ دلبر ربوده و از شهدِ لبش خورده!
صبح است و باز دنبال چشمان تو می گردم
مینویسی صبح بخیر ، میگفتی چه ها که نمی کردم
در وصف تو نوشتن جانا کار ساده ای نیست نه
زمین و خورشید و ماه به درک من که دور تو می گردم
نتپد کنار کسی آن قلب که از عشق تو ضربان گرفت
آرام نگیرد کنار کسی آن تن که از نفس تو جان گرفت
ایمان مـــرا..،
چشم سیاہ تو بـہ باב בاב.
به اندازه ی زیبایی پاییز برایت دلتنگم
چشمانت شکست غرور را در دلِ سنگم
روز و شب و لحظه های من همه سیاه است
بسکه دیروز و امروز و فردا هم برایت دلتنگم
بیا و زِ چشمانم بخوان حجم این عشق را
بیا که جان به لب رسید بخدا برایت...
خوش باش
چه میشد گاهگاهی هم بیاید نام ما یادت
سراغی از شکار خود بگیرد پلک صیادت
میان گفتگوهای من و تشویش چشمانت
به یاد آرزو های من و گلگونه ی شادت
تصور کن که زیر نم نم باران پائیزی
بیافتد برگ زردی پیش پای سبز شمشادت
بخاطر آوری روزی...
از لحظه های بی تو بودن سخت بیزارم
مثل هوایِ دودی و ابریِ سیگارم
از سرخیِ سیلیِ دنیا روی افکارم
هر نیمه شب با خاطرت تا صبح بیدارم
دیوانه و دلداده اما با تنی خسته
چون قاب عکس کهنه ای بر روی دیوارم
با بغض خفته در خطوط تلخِ...
چشم مست او نشد،
هرگز ز قلب ما جدا.
تو آیهای زِ نور، نه از جنس این زمین
آمد به دل، شبی، چو نَفَسهای یا سَکین
با نام تو وضو گرفتم از اشک ناب
دل را نهادهام به حضورت، چو سنگِ دین
هر واژهات، دعای اجابت شدهست، آه...
هر خندهات، شفاست، برای تمامِ چین
بیتو نماز چشم من افتاد...
هر بار
نسیم یادت
در آسمان دلم می وزد،
طی الارض می کنم
به سرزمین چشمانت..
این دلم
در زندانِ عشقت
اسیر شده
اما هر بندش
نشانهایست
ازعشق بیکرانم.
"نام تو تنها یادگار عشق است که در دل من میدرخشد، همچون ستارهای که هیچگاه خاموش نمیشود." ✨💖
عشق تو مانند گل نرگس در دل من شکفت
هر برگ عشقت را با اشک های بی پایان آبیاری می کنم
بادِ بیپایان به جانم شعلهسان آویخت باز
آتشِ پنهان ز خاکستر زبان آویخت باز
موج از آیینهٔ دریا قامتِ طوفان گرفت
کوه با خونابهٔ رود از کهکشان آویخت باز
ریشه در قلبِ زمین پیچید چون زنجیرِ غم
سبزه با زخمِ زمین طرحِ جوان آویخت باز
ابر با بغضِ فروخورده به...
هر شب،
لب برکه را می بوسد
بید مجنونی که عاشق ماه شده است..
به تار موهایت قسم...
که هر بار روی پیشانیات میلغزند،
تمام جهان در من فرو میریزد.
مرا از بادها پس بگیر
از رودها.....
هم صدا با آواز باد
صدایت می زنم
و در مسیر رود
به پایت می پیچم
وقتی که نگاهت به دلم داد درود
در کاغذیِ سینه، تو را عشق سرود
امواجِ عطش تا تپشِ مهر رسید
احساسِ تبی بر دلِ من روی نمود
نگاهت، در دلم، گردیده روشن؛
صفا داده، به جانم، همچو گلشن؛
من از: حسّ نهانِ جان سرایم:
فدایت، شورشِ جامِ دلِ من!
دلباختهی چشمِ تو شد، شورشِ قلبم؛
چشمک بزن و مهر بدم، بر تپشِ دل!
دریاب دل عاشق و دیوانه ی ما را دریاب.