شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
گفتم ای دل، نروی؟خار شوی، زار شویبر سرِ آن دار شوی بی بَر و بی بار شوینکند دام نهد؟خام شوی، رام شوی؟نپَری جلد شوی،بی پر و بی بال شوی؟نکند جام دهد؟کام دهد، ازلب خود وام دهد؟در برت ساز زند، رقص کند،کافر و بی عار شوی؟نکند مست شوی؟فارغ از این هست شوی؟بعد آن کور شوی،کر شوی، شاعر و بیمار شوی؟نکُنَد دل نکَنی،دل بکَنَد،بهرِ تو دِل دِل نَکُنَد؟برود در بر یار دگری،صبح که بیدار شوی؟؟!...