شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
[فقط تو] پر و بالم را ببری،باز به خانه ی تو بر می گردم.روحم را از من بستانی،باز در پیکر بی جان تو، تناسخ خواهم یافت.بینایی ات را به من ببخشایی،باز خواهم گشت به چشمان نابینای تو.انگشتانم اگر سبز شوند،باز دستان بریده از بازوی تو را خواهم گرفت. نفسم اگر دوباره برگردد،باز در سینه ی شرحه شرحه ی تو، نفس خواهم کشید.صدای تپش های قلب توست،که مرا زنده نگه داشته است.و روزی فرا خواهد رسید،که من هیچ کس نیستم!تنها تو هستم!تو، تو...
[بە یاد سامی شورش]*بخواب عزیزم!زمین یکپارچه یخ زده باد خوابیده رود کفش هایش را کنده و شب از سرما می لرزد.بخواب عزیزم!در این شهر،فقط مرگ بیدار است...----------* از شاعران معاصر کُرد شعر: گوران مریوانیترجمه: زانا کوردستانی...
پروردگارا!به راستی، تو مرا می بینی؟!یا من هم در چشم تو،شبیه مورچه هایی هستم که از بس کوچک و ناپیدایند،زیر دست و پا له می شوند.شعر: گوران مریوانیترجمه: زانا کوردستانی...