سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
قدیم ترها ...همیشه علاجی ....برای هر دردی بود؛مثل روغن چرخ خیاطی ...برای ناله های لولای در!مثل دوا گلی ...برای زخم های کودکانه ی سرِ زانو!مثل آغوش مادر بزرگ...برای باریدنِ تمام بغض های جهان...!چقدر دست هایمان خالی شده است!...
یاد کوچه های خاکی یاد اون صفا و پاکییاد بوی گل پونهدوستیهای بی بهونهیاد خونه ی قدیمی دستای گرم و صمیمییاد اون نم نم بارون توحیاط تو باغ و ایوونیاد شام و شب نشینیچای قوری توی سینییاد اون گلهای عاشقبوی یاس و هم شقایقکاش میشد که بچگی کردساده بودو سادگی کردکاش بزرگامون بودن کنارمونکاش میگفتن ماهارو بچه هامونکاشکی کاشکیا همه سبز میشدنگلهای زندگیا سرخ و هم سبز میشدنعباس رئیسی...