جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم
آفرینش، جمله اعجاز خداست آفرین بر خالق اعجازها
من به بند تو اسیرم تو زمن بی خبری؟ آفرین! معرفت این است که ز من می گذری
ای هنری مرد هنر آفرین سایه خیر هنرت بر زمین در مثل هستی که به حسن نظر ریزد از انگشت تو چندین هنر چوب به دست تو زبان باز کرد رویش زیباتری آغاز کرد اره مویی گرت افتد به دست کار تو بر تخته، منبّت شده است مرد قلمزن که...