سال نو آمد به یمنِ جشنِ نوروز و بهار سبز بادت حال و پرِ لبخند و نیکو روزگار
آی می چسبد در این عصر جدید استکانی چای با طعم قدیم
حفظ کن رویای خود، مایوس و افسرده مباش می رسی بر آن چه می خواهی، کمی صبر و تلاش!
ای که قلبی مهربان داری و لبخندی چو گل روزگار و خانه و کاشانه ات لبریزِ گل
آن گرفتار تجمل غافل است طعم ناب زندگی، در سادگی است
قبول حق عبادات و حلول عید، تبریک خوشا آن کس که گامی با خدایش گشت، نزدیک
پاکترین آیینه ها سبزترین رنگ صفا روشنترینِ چشمه ها در این جهان، دلهای پاک کودکان
موج می زد کاش در هر گوشه از دنیای ما عطر ناب مهربانی، رنگِ خوب دوستی
روز نو شد سال نو شد قرن نو نو بگردان ای محول، حال ما غم بماند در همان سال قدیم سر به سر شادی شود امسال ما
هر کجا زن نیست، آنجا خالی از لطف و صفاست چون زنان گلهای سرخ بوستان عالَمند
خون به دل پنهان و غم پنهان و بر لب خنده دارد، آشکار از تبار لاله ها باشد "پدر" ، گویا به دشت زندگی
روز مادر،مادری شد داغدار رسم مردی ای نباشد ،روزگار
در آرزوی "صلح" و "سلامت" نشسته ایم در سال نو، نصیب جهان آرزوی ما
شد زمستان، عروس جهان، به صد امید بار دیگر به تن کند لباس سپید
خزان آمد و دلبری کرد و در فکر کوچ مهیا شو ای دل برای زمستان و برف
ای خوش آن نقاش بی همتا که با برف سفید هر طرف رنگی زَند، نقشی کِشَد، طرحی جدید
دل بلرزد چون ببیند از فراسوی زمان پرسه ی پاییز را در کوچه باغ عاشقی
از وجود این همه موجود زیبا، بانمک طعم دنیا از شکر... نه .... از عسل شیرین تر است
ای گرفتار به زندان اتاق باز کن پنجره را گوش بسپار به آواز خوشِ نور و گیاه زندگانی زیباست ...
هر لحظه از آستین خویش رنگی شگفت بیرون آوَرَد تردست تر از طبیعت افسونکار شعبده بازی دیده ای؟
بهشت کجاست؟ ندانم، ولی یقین دانم که جمع سبز شما کم از بهشت نباشد
برگریزان آمد و پاییز شد بار دگر برگهای غم فرو ریزد ز دل ای کاشکی
عشق، زیبا باشد و پرشور، اما بی گمان عشقِ بر فرزند باشد بهترینِ عشق ها
بهتر و زیباتر از لبخند می دانی که چیست؟ گریه های بی ریا و باشکوه آبشار