شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در ادامه تکه ای متن از خودم نوشتمکه خودم خیلی دوستش دارم امیدوارم شماهم لذت ببرید از مطالعه اش🌹. دلم میخواهد کودکی ام را با حال ترکیب کنمبا سادگی های کودکانهمهربانی های از ته دلچشمم را به دنیا ببندمگوشه ای دنججایی که هیچ کس دستش به من نرسد... بنشینمصورتم را با دستانم بپوشانمو ناگهان فریاد بزنمای کاش... ای کاش دنیای منبه زیبایی نگاهت بودبه مهربانی چشمانتو گرمیِ صدایت بودای کاش میشد... ای کاش میشد به راحتی بد...
مردم بگفتند و تو بگرفتی و عالم درگرفتشد تمام زندگی سخت، از آن شرمندگی. . به نظرم به حرف مردم، چه خوب و چه بد نباید توجه کردچون اگه به حرف خوبشون توجه کنیم غرور و تکبر ممکنه کل وجودمونا بگیره...اما اگه به حرف بدشون توجه کنید هزاران فکر در روز میاد توی ذهنمون...که مثلا چرا فلانی این حرفا زدهیا...و اینطور میشه که زندگیمون را تباه میکنیم... برای خودتون زندگی کنید☺️✌🏻...
چای و بارانلب دریازیر آسمان زیبابا وزش های فراوانو صدای گرم جانانبکشد ناز تو را چونگل زیبای بهاریو صدای گرم خورشیددر سحرگاه طلاییهمچو دریای دل آرام و نوازش فراوانبگذرد از دل من تابکنم نگاهی زیبابه تنین آسمانیو همان وجه طلاییکه تورا چو مرواریدو همان جام طلاییو دلِ گرم حناییو ندایی آسمانی میبرد هوش مرا چونساقی می کده ی مست تر از مست زنانو منم ساقی آن مجلس زیبا...
کیست که از عشق تو عاشق نشودعشق تو عاشق و معشوقه دل آرام شود...
با توده ای از ابر در حال حرکت بودم!!!آه، چه صحنهٔ زیبایی بود...هوای خنک پاییزی... گاهی باد های سرد...و حس زیبای من در آن لحظهناگهان فکری به سرم زد!!! آغوشم را باز کردم و طنین وجودم را به باد سپردم...نمیتوانم توصیف کنم چه حس زیبایی داشت... آن لحظه، زیر باران، و در آغوش باد!!!🎙️ابوالفضل علی بگی🎶Water.براتون از این حس ها آرزو میکنم🙂💜۱۳۹۹/۰۸/۱۹...