متن ابر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ابر
پاییز آمد و آورد با خود خزان
برگها ریخت چون زر بر این بوستان
باد سرد وزید و درختان عریان شدند
ابر و باران آمد، گرفت آسمان
برگ زرد و سرخ افتاد بر خاک سرد
رفت سبزی بهار، آمد این داستان
مرغکان کوچ کردند به سوی گرما
ماندیم ما در...
مانده ام با خاطرات یک نگاه
چه کنم با واژگان پریشان و سیاه
پیوند زده اند تمام لحظات منو
با ابرهای سیاه و آه پشت آه
قصه ای که رفت،دیگه بر نگشت
هنوز اما مانده ،بغضِ گاه به گاه
هنوز هم دارم بهش فکر میکنم
چیزی نیست «عشق»بجز یک اشتباه...
چرا پرسی از سنگی که خاموش ست!؟
سنگی که بیمار و شبیه من
با هر غروب خاطره ای دارد!
سنگی که تلخیص یک کوه و
تصویر عاشقانه غم و اندوه ست!
در ایام جانسوز زمستانی
در لَحِظات سرد فراموشی،
در اوج بی قراری و خاموشی
ناگهان آواز منجمد شده ای...
_ دستش را که می گرفتم،
نردبانی می شد به سوی ابر
امّا
نیمه راه
باد
پلّه هایش را برد..
و من هنوز،
پشت چراغ قرمز
داد می زنم:
« آهای.......! آن طرف باران می بارد؟»
برکه بودم، سایهای افتاد و خوابم را گرفت
بغض ابری آمد و آرام جانم را گرفت
چشم وا کردم، غباری در نگاهم ریشه زد
دردی از جایی گذر کرد و عنانم را گرفت
باد زخمی کهنهتر ساخت از گذرگاه خیال
موج برخاست و دلِ بیسرپناهم را گرفت
صبح آمد، پرده...
پیراهن خاکستری آسمان/ دکمه ندارد
مثل ابرهایی که / باران ندارند
و علف های هرز / به دهان هیچ بزی / خوش نمیآید.
تکیه میدهم به آسمانی که خدا روی ابرهایش نشسته
خانم "پری عمر اسعد" (به کُردی: پەری عومەر ئەسعەد)، مشهور به "پری خیلانی" (به کُردی: پهری خهیلانی)، شاعر کُرد زبان، زادهی ۲۰ دسامبر ۱۹۸۷ میلادی در اربیل است.
وی فارغالتحصیل زبان و ادبیات عرب از دانشگاه صلاحالدین اربیل است.
او همسر، آقای "عزالدین زکیزاده"، شاعر معاصر کُرد است.
(۱)
ابر،...
در آینهی چشم تو
درختان،
رقصی آرام میگیرند.
موهای آویزانت
چون بادِ تابستان،
جهان را
به نرمی میچرخانند.
ابر،
از روی شانهات
پر میکشد
تا دلِ آبیِ آسمان.
کبوتران سپید،
در خوابِ رویاهایت
پنهاناند.
امشب،
خیالها
چو چراغانی خاموشاند،
و ماه،
قطرهقطره
از سقفِ شب
میچکد
بر آینهی چشمانت.
در دلم بوران نشست و قاصدک بی آرزو شد
در نگاهم ابرِ سَرکِش؛ گونه هایم را وضو شد
بغضِ دَم کرده یِ اَبرَم
ناشَکیب از تَبِ صَبرَم
شده تقدیرِ من این که؛
بشوم همدمِ جَبرَم
در آسمانی که نیست
قدم میزند
میاندیشد
و به ابر بودنش
جرقه جرقه میسوزد...
غنچه چون می شکفد،
ابر می بارد و خیس می کند لب هایش را،
با نم نم باران بهاری.
شعر:علی نامو
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
وقتی
قطره قطره
قدم بر می داشتی
نمی دانستم
در چشم هایم داری ابرِ پُرخالی می کاری
امروز
به هر چه می نگرم
باران می بینم!
«آرمان پرناک»
ابر هم زن است!
مگر نه اینکه زمستان می شود،
درد زایمان می گیردش و
تگرگ می شود...
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
گویند
پشتِ اَبری تا اَبد پنهان نمانَد،هیچ ماه
ماه من عمرم به پایان شد،چرا گمگشته ای در پشت ابر.................
حسن سهرابی
دلم کویر است
و عشق
ابری سِترون و
سخت، بی بارش .
گردبادی آمد و با دستمال اَبری اش
ماه از تخته سیاه آسمانم پاک شد.
رضاحدادیان ۱۴۰۲/۳/۲۲
ابر
پرنده ایست
پرازگریه.
رضا حدادیان