پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
درست چند ساعت دیگر......عطرت می نشیندروی بال های پروانه روی دامن گلدار دخترکیکه با شوق؛شمع های تولدش را فوت می کند!یا شاید روی دست های زنیکه با عشقموهای خرمایی رنگفرزندش را بافته!چند ساعت دیگریک زن میانسال،پنجره را باز می کندو به یاد خاطرات شیرینی کهکه با عشقش داشتهلبخند می زند!اردیبهشت جان!تمام شیرین و فرهاد های شهردیوانه ات هستند!حتی من و بهار نارنج هامست عطر تو هستیم!گل های یاس دنبال بهانه می گردند...
اردیبهشت یا اردیبعشق.چه فرقی داردتو که باشی همه فصل ها بهشت هستو تمام روز ها عشق...
به دلم افتاده که همین روز ها می آییو اردیبهشت من اردیبعشق می شود...