دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
هر لحظه بی تو بودن من ، سالها گذشت...
هر شب همین است حال ما وقتی نباشیاندوه عالم را به دل دارم کجایی ؟...
نیستی و شب هایم روزها طول میکشد...
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرستعشق بازی دگر و نفس پرستی دگرست...
من در آنکس که تو را بیند و حیران نشود حیرانم...
زده ام قید خودم را و تو را میخواهم...
دستان تو را چگونه در بر گیرممن که از دور تو را می نگرم می میرم...
روزی پشیمان می شوی آن روز خیلی دیر نیستروزی که دیگر قلب من با عشق تو درگیر نیست...
ای من فدای چشم تویاد عزیزت از همه ی یادها جداست...
خوشبختی یعنی مالکیت یک نگاه...
تسلا میدهد دل را غم عشقت...
دوستت دارم را من نگاه میکنم تو بفهم...
پارادوکس یعنیتمام روز به دوست داشتنت مشغول باشمو آخر شب بفهمم ندارمت...
دانی چه می رود به سر ما ز دست تو؟...
بی عشق زیستن را جز نیستی چه نام است ؟یعنی اگر نباشی کار دلم تمام است...
دوست دارم که بیاد تو بیفتم اماکمکم کن که بمانم ته این یاد قشنگ...
به جز وصال تو هیچ از خدا نخواسته ایم...
بی نسیم کرمت جان نگشاید دیده...
از میان تمام چیزهایی که دیده امتنها تویی که میخواهم به دیدن اش ادامه دهم...
تو اگر آن منی هر دو جهان آن منست...
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالیستشب چنین روز چنانآه چه مشکل حالیست...
ای لبانت بوسه گاه بوسه امخیره چشمانم به راه بوسه ات...
نگاهم کن تا در آسمان چشمانت سفر کنم...
پریشان گشته ام بی توکجایی !...
گر چه ندارمت ولی در همه حال با منییاد تو بر خلاف توهست و همیشه ماندنی...
نفسم بند شده بر نفس یک نفسیهمنفس گر نشوی فاتحه خوان بر نفسم...
می توان از تو فقطدور شد و آه کشید...
صد دل دیگر اگر باشد مرا یک به یک قربان جانان میکنم...
عمری است به دنبال توام نیست نشانی ای خوب تر از خوب تر از خوب کجایی ؟...
ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته ای...
بگذار در آغوش تو آرام بگیرم دلچسب ترین شیوه جان باختن است این...
این سوال ذهن من را لطف کن پاسخ بدهاینقدر با دشمنم پیوند می بندی که چه؟...
چشم تو هوش مرا از زندگانی میبرد...
به پیکر لطیف خود چنان که تاب می دهیدلم ز تاب می رود خطای دل گناه تو...
منم که گام می زنم همیشه در مسیر تو بدون تو کجا رود کسی که شد اسیر تو ؟!__...
بی تو به سامان نرسم ای سر و سامان همه تو...
به لبم رسیده جانم تو بیا که زنده مانمپس از آن که من نمانم به چه کار خواهی آمد؟...
وقتی به زلال نگاهت زُل میزنمحرف که هیچ نفس هم کم میاورم...
غیر عشقت نیست عشقی بر دلم...
به یک نگاه تو تمام من خراب شد...
نمیدانم دوست داشتن را بلد نیستییا بلد بودن را دوست نداری...
زندگی گر هزار باره بودبار دیگر تو ، بار دیگر تو...
خلاصه ی بهشت لبخند توست...
گره کور شنیدی ؟ دل من با دل توفاصله دور شنیدی ؟ تن من از تن تو...
و اینجا هیچ چیز به من نزدیک نیستالا دوری تو...
سختم آید که به هر دیده تو را مینگرند...
درد نهانی به که گویم که نیست...
تو در چشم من همچو موجیچه میشدشبیتو را می ربودم ، تو را می ربودم...
روز محشر بخدا خواهم گفتآن که از من تو گرفتیهمه ی جانم بود...
حاضری غایب شویدر جان من ؟...