فریاد زدم عشق و در یک آن
خاکستر خویش را به باد دادم...
این عمر پر از قصه ی سرگشتگی ماست
ماییم که در هروله ی عشق غریبیم...
ز پرچم رنگ خونینش به تن بود
به دل اندیشه ی رنج وطن بود
مصطفی ملکی...
گویی چرا مکاشفه بر راز می کنی
چیزی مگو آب ز سرها گذشته است...