مادرجان یادت هست؟
همیشه غُرغُرت به راه بود که دخترجان حیف ِ این موهای شلاقی که اِنقدر میبافیشان!
و وقتی حریفم نمیشدی...
لحن ِ خواهش میگرفتی که " حداقل میبافی انقدر محکم نباف ! یا میریزند و یا تا ابد حالت میگیرند.."
مثل ِ آن روزها هنوز هم سَرسَختم و...