به حریمِ لبِ احساس رسد سینه ی ما؛ آن زمانی که نگاهت دلِ ما را ببرد! روشن از مِهرِ وفا می کُند او، شام دل و، این انارِ دلِ ما، تا شبِ یلدا ببرد! زهرا حکیمی بافقی، کتاب آوای احساس.
لیلی زیر درخت انار نشست درخت انار عاشق شد گل داد… سرخ سرخ گل ها انار شد… داغ داغ هر اناری هزار تا دانه داشت دانه ها عاشق بودند دانه ها توی انار جا نمی شدند انار کوچک بود دانه ها ترکیدند… انار ترک برداشت خون انار روی دست...