الههی احساس
فشردهای از کتابهای زهرا حکیمی بافقی متخلص به الههی احساس. (الف_احساس). آدرس وبلاگ شخصی: zahakimi.blogfa.com
هدیهای، گر میدهی، تنها کتابی ده مرا
خاطراتش ماندگار و، حسّ آن، گیرایی اَست
یک کتابِ خوب، استادِ گُلِ دانایی اَست
چشمهای، از جوششِ آگاهیو، بینایی اَست
غمهای دنیا را نکن یادآوری؛ هرگز
تصویرِ شادی نقش کن، چشمِ فلش بک را!
ماهی بگیر از رودهای زندگی، هر روز؛
حتّی بگیر از آبهای گِل، تو اردک را!
«تو» توانِ دل شدی، در جذرِ قلبِ عاشقم
در ریاضیِ دلم، مهرت، مشدّد کردهام
ثبت شد تصویر تو، در قابِ نابِ عاشقی
بهترین سوژه تو هستی و بهین عکّاسِ من
من به امّید صفا، آمده بودم به جهان
پس چه شد،آنهمه احساسِ وفاخوانی
من؟
خانهای ساخت دلم، در گذرِ سیلِ مهیب
خانه، ویران شد از این، خیزشِ طوفانیِ من
وقتی از دل مینوشت این سرنوشت
نقطهی دل، خارج از پرگار شد
نبودی در دلِ شبهای قلبم
و پوچ و هیچ شد رویای قلبم
ز بس لرزیده دل، حسّی، نمانده
پر از خالی شده، دنیای قلبم
دستاری از شقایق برداشتهام
و آن را از خون دلم پر نمودهام
میخواهم در آن
با هزاران جان
اشکِ انتظار ببارم
در بارشِ احساس
رویشِ یک شقایق میتواند
سروادی از سرور را
مترنّم سازد
هر لحظه؛ نو به نو
تکرار میشوم در تو
با خواهشهای دل تنها
با مگوهای اشک و آه
تکرار میشوم
در آهنگ؛ در صدا
با صداقتی که در سینهام مانده به جا
تکرار میشوم
در عاشقانههای هر نگاهت
در عارفانههای شام و پگاهت
تکرار میشوم در تو؛
هر لحظه؛
نو به نو...
عاشقانهتر بنگریم:
میتوان
جریان نبض زندگانی را
در دستان پینهبستهی پدر
در سینهی صاف مادر
و در نگاههای بیگناه کودکان شهر
با آبیِ چشمانی عاشقانه
و سبزیِ نگاهی ژرف
به تماشا نشست...
آب، رویای صفای زندگیست
ناب؛ مانندِ دوای زندگیست
دلم، نازکتر از: مینای کاشی
هوایت میکنم وقتی نباشی
تو میدانی که حالم با تو خوبست
بپا حسّ مرا از هم نپاشی
عشق
آتشوار است
و با آبدستیِ تمام
آراستهسخن و خوشکلام
عاشق را
سوی خویش
آوامیکند...
شهید
شورندهایست شوریدهحال
که رکعتان عشق را
از شط خون قامت بسته است...
شهید
شوریدهحالیست
که گلبوسه از لبانِ آتشینِ عشق مینوشد...
شهید
شیداییست
که آیتِ «مَن عَشَقته» را
با خامهی خون تفسیر نموده است...
شهید
شیفتهایست
که خرمن، خرمن
وجودش را
در آتشِ عشقِ بیکرانهی مطلقِ محبّت سوزانده
و با خوشه، خوشهی پروینِ پارههای پیکرِ خویش
پهندشتِ پریشانی را
پرنموده است...
ایکاش؛
انسان،
همواره،
انسان میماند؛
خدایی و آسمانی؛
با سرشتی،
پاک و ایمانی!