متن شاعر: زهرا حکیمی بافقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شاعر: زهرا حکیمی بافقی
روزِ سعدیِ بزرگو، روزِ نثرِ پارسی
بر دلِ اهلِ ادب، بادا نفسزا و، نکو
اوّلِ اردیبهشتستو، گلستانو، گل
اوجِ سرسبزیِ بستانو، صدای بلبل
بوستانو، هم گلستانست، بیحد، زیبا
همچنان آوازهی سعدی و شعری شیوا
روزِ سعدیِ شهیر و، روزِ نثری؛ چون قو
«بر شما بادا مبارک»؛ بر جهانی، نیکو
نوبهار و، بوی نارنجو، فضایی عالی
شور و شوقو، وجد و حالیو، هوایی عالی
چشمتان بادا برای خوب دیدن، پُرسو
حسّتان بادا به شعرِ ناببودن، دلجو
در شبِ بیتابِ احساسِ دلم
نغمهگر شد، شورِ حسّاسِ دلم
ساعتِ صفرِ عطشزا، کوک گشت
با نوای سازِ احساسِ دلم
ساعتِ صفر است و دل،
بیتاب شد؛
چشمِ یار امّا،
درونِ خواب شد...
قرارِ صفر شد،
از نو،
پدیدار؛
بشو بیدار در،
این لحظه؛
ای یار!
تو را میخواهد احساسِ درونم؛
بیا؛
دستِ دلم،
با مهر،
بفشار!
ساعتِ صفر است؛
میدانم؛
که میدانی:
التهابِ درد،
در سینه،
گرانجانست!
مو به مو،
احساسِ دل را،
بازمیگویم:
بی تو دنیای درونِ من،
پریشانست!
ساعتِ صفر است و من،
بیدارم و،
شاهدِ بیداریام،
مهتاب شد!
در صفرِ عاشقی،
احساسِ پریشانم،
گیسو میگسترد،
تا در بستری،
از جنسِ عاطفه،
در سینه بفشرد،
آرامشی محض،
به توانِ بینهایت صفر را!
کاشکی میتاخت بر شطرنجِ دل، شبدیزِ مِهر
مات میشد بانوی دل، با دمِ پرویزِ مِهر
_«مات»:
۱_ حیران، شگفتزده، گیج، متعجب، حیرتزده، مبهوت.
۲- تیره و تار، رنگپریده، رنگرفته، کبود، کدر.
۳_ شهمات (اصطلاح بازی شطرنج)
_ «پرویز»: به معنای پیروز و فاتح، نام خسرو دوم شاهنشاه ساسانی، مشهور به...
کاش میشد کامِ جان، شیرین از آن، گلبوسهای
کز لبِ گلگونِ تو، میریخت بر کاریزِ مِهر
پ. ن:
_«شیرین»:
۱_ طعم شیرین. ۲_ نام همسر خسرو پرویز.
_«گلگون»:
۱_ سرخرنگ؛ به رنگ گل سرخ. ۲_ نام اسب شیرین.
«شیرین» و «گلگون» در اینجا مفاهیم اولشان مورد نظر است و در...
کاش...
.
.
.
کاش؛ امّا،
کِشتنِ این کاشها را سود نیست!
در دلم رویا شده، دنیای شوقانگیزِ مِهر
گرچه جانم کرده باور، منتهای مِهر را
لیک راهی نیست تا، آغوشِ عشقآویزِ مِهر
بستری کو تا دلم، احساسِ زیبایی کند
هر دم از: حسّ ترِ آرامشِ سرریزِ مِهر؟!
گر بهارِ بوسهات، دل را شکوفا کرده بود
غنچهی قلبم نمیشد خشک در پاییزِ مِهر
پ. ن:
_ «بهارِ بوسه»: تشبیه بلیغ.
_ «بهار، دل را شکوفا کرده بود»: استعارهی پنهان.
_ «غنچهی قلبم»: تشبیه بلیغ.
_ «مِهر»: ۱_محبّت. ۲_ خورشید. ۳_ ماه نخست فصل پاییز.
«پاییزِ مِهر»: تشبیه بلیغ...
در خیالم دیدهام، تنها گلِ آغوش را
در خیالم چیدهام، گلهایی از پالیزِ مِهر
ورنه حسّی؛ التهابی را نبخشیدی به من
از دمای شورِ هُرمافزای تند و، تیزِ مِهر
پ.ن:
«شور»، «تند» و «تیز»: ایهام تناسب؛ زیرا هر سه از یک سوی، در گروه مزّهها هستند؛ و از دیگر سوی،...
دمیده، درونِ دشتِ رویا
شکوهِ سرورِ حسّ زیبا
بیا؛ با نگاهی، کن شکوفا
گُلِ نازِ باغِ زندگی را
تا هماره
با صفایت
با تب دل
زندگی کن
درد دارد قصّههای زندگی
چون که مرگ است عاقبت پایانِ ما
مرگِ سرخ امّا عزیزم مرگ نیست
شورِ پروازیست تا بیانتها
حسّ نابِ زندگی دارد به جان
التهابِ مردنی شاد و، رها
دیده در ره دارد احساسِ زلالِ زندگی
از برای دیدنِ رخسارِ ماهِ پاکتان
آرزوی سینههای منتظر را بشنوید
بازگردید آخر ای آقای خوب و، مهربان