متن زهرا حکیمی بافقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زهرا حکیمی بافقی
یک نفر هست که او،
تنهاست؛
تنها تکیهگاه توست؛
تنها جانپناه توست؛
تکیه بر او بکن!
یک نفر هست؛
که میفرستد برایت،
عاشقانهترین پیام مهربانی؛
و هدیه میبخشد به روانت،
خوبترین کادوی محبّت؛
و بهترین هدیهی زندگانیات را!
تکیه بر او بکن!
یک نفر هست؛
میفشارد با گرمی،
دستان سردت را!
و میسراید برات با مهر،
بهترین سرود مهربانی؛
و خوبترین«ترانهی مادری» را؛
و به باوری گرم می رساند دلت را!
تکیه بر او بکن!
باور کن:
یک نفر هست؛
که هماره،
پایدار و پیوسته،
تکیهگاه توست؛
و تو میتوانی:
نجوای دلت را،
به آرامی؛
با تمام عشق،
برایش زمزمه کنی!
تکیه بر او بکن!
یک نفر هست نزدیک به تو؛
نزدیکتر از شاهرگ جانت،
یک نفر هست با تو؛
که تو را هر لحظه میپاید،
و نگاهبانی میکند از جانت!
تکیه بر او بکن!
زمانی که در بهت و حیرانی،
خویشتن خویش را،
واله و حیران؛
سرگشته و سرگردان،
به هر سو میکشانی؛
آرام باش؛ آرام!
یک نفر هست نزدیک به تو؛
تکیه بر او بکن!
در لحظههایی که سردی؛
سردمهری،
میفشارد راه گلویت را،
در دم سردی،
که بازدمی برایش نیست؛
و برای نفسکشیدن،
فضایی نیست؛
و برای کوه غمهایت،
تکیهگاهی نیست،
تکیه بر او بکن!
در تب سرد جنون؛
لحظههای بیکسی،
در زمانی که کسی،
آشنای تو نیست؛
بهت و حیرانی و غم،
خانهی قلبت را،
هدف میگیرد سخت،
تکیه بر او بکن!
تکیه بر او بکن!
باور کن و ایمان بیاور؛
که لطفش،
بینهایت است؛
مهربانیش،
بیپایان؛
رحمتش بیانتها؛
و کرمش را،
ناپیداست کران...
تکیه بر او بکن؛
و او را،
در تمام لحظههای بیکسی؛
دلواپسی،
با تمام توان؛
با بیان ایمان؛
و زبان جان،
فریاد کن!
✍ تکیه بر او بکن!
کانال تلگرام:
@bzahakimi
از چه بیزاری؟
تو خدارا داری!
او نیازهایت را بس!
رازهایت را بس!
اوست تنها کس؛
که می داند؛
و می خواند؛
ناگفته از طرز نگاهت:
رازهای مگوی دلت را!
تکیه بر او بکن!
✍ پارگیهای دلم💔
کانال تلگرام:
bzahakimi@
پارگیهای دلم را خستهام؛
بهرِ دل، بار سفر را بستهام؛
یک عصا و، چند دستی هم، لباس؛
کوزهی آبی و قدری، اسکناس؛
در زمین و آسمان، پر زد دلم؛
تا بیابانِ عطش، سرزد دلم؛
باز هم، غم با دلم، همصحبت است؛
«در بیابان، لنگه...
✍ طنزِ یونجه ☘🍃☘
کانال تلگرام:
@bzahakimi
ما غم بخوریم؟ نَه؛ نَه
ماتَم بخوریم؟ عَه عَه
وقتی که نداریم نان
یونجه بخوریم؛ بَه بَه
پ. ن:
مصراع سوم، دارای اختیار وزنی قلب است؛ ضمنا «اسپست»؛ یا همان یونجه، گیاهیست بسیار مفید؛ دست کمش نگیرید؛ که سرشار از مواد مغذی است...
✍ گوشِ عطش
کانال تلگرام: @bzahakimi
در گوشِ عطش، باز بخوان نغمهی راز
با رقصِ نفَس، حسّ مرا باز، بساز
وقتی که تبِ عاطفهاَت، شورش یافت
با سازِ صفا، شورِ محبّت بِنَواز
کانال تلگرام: bzahakimi@
بوسههای پُرتبت، گرما دمد
در تمامِ نای احساسِ نهان
کانال تلگرام: bzahakimi@
بس که در من میخروشد مِهرِ تو
حسّ نابی میتپد در بحرِ دل
خداحافظ؛ تمام لحظههای حسّ بارانی؛
شکوهِ نغمههای مِهر، در شبهای گریانی!
خداحافظ؛ صفای شورشِ پیوستهی احساس؛
سرودِ عشق، در شور و، شرِ تبهای عریانی!
خداحافظ؛ تو احساسِ قشنگِ دلسرودنها؛
معمّای تمامِ رابطه، در شورِ پنهانی!
خداحافظ؛ تو ای یاری؛ که از دردم، خبر داری،
میانِ بغضها و، گریههای شامِ پایانی!
خداحافظ؛ نهادِ سادهی حس؛ ای ضمیرِ دل!
مخاطب در نوای بینوای سازِ بارانی!
خداحافظ؛ تو ای موجِ بلندِ بینهایت، مِهر؛
که در بحرِ درونم، شعرِ بیپایانِ دیوانی!
خداحافظ، تمامِ عاطفه، در بیسرانجامی؛
که از دنیای قلبم، خوب میدانم، که میدانی!
دلم با تو؛ دلت با من؛ ولی، تقدیر، این باشد؛
خداحافظ کنی؛ امّا، نهالِ مهر، بنشانی!
به پیوسته، کنم یادت؛ به همواره، کنی یادم؛
بسوزم در تبِ عشقی؛ که «تو»، خود، مَنْشَأ آنی!
با جامِ سرخابِ صفا، از هر گلی زیباترم
زیبای خفته، گشتهام، در لابلای بسترم
بنشستهام در گوشهای، محوِ سرورِ شورِ خویش
بنمودهام با دستِ دل، رختِ وفا را، در برم
غرقِ محبّت گشتهام، از جاریِ مهرِ نگار
با میلِ دل بگذاشتم، بر شانههای او، سرم