جمعه , ۱۹ خرداد ۱۴۰۲
به باد دادی/احساسی را/که دمادم/«حدیثِ آرزومندی»/با باد می گفت!زهرا حکیمی بافقی، کتاب گل های سپید دشت احساس....
نبودی در دلِ شب های قلبم/و پوچ و هیچ شد رویای قلبم/ز بس لرزیده دل، حسّی، نمانده/پر از خالی شده، دنیای قلبمزهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
آه.../درازنای فاصله ها/کوتاه نمی آیند/از قدم هایی که/پرش وار/گذر کرده اند/از گذرگاه احساسم/و پریش احوال نموده اند/دنیای نهانم را!زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
عشقی وافر/ به دلم دست داده است/ بگو حالا/ چقدر دست بکارم و/ دل بگذارم/ بر سر راهت/ تا وقتی/ دست رد به سینه ام می زنی/ دست و دل بازی کنم و/ کم نیاورد/ حس دلم از/ دست دادن به عشق؟! زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
تقدیم به جوانان:نگاهت را به مهرِ آسمانی کن!سپاسِ ایزدت، تا می توانی کن!جوانی و، تنت سالم؛ ببین این را؛و با ژرفای احساست، جوانی کن!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
وجودم، با تو سرشار از، وفا شد/سراسر، شور و دنیای صفا شد/میانِ جان شکفته، نوگلِ عشق/و احساسم، به مهرت، مبتلا شد/زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس.☘🌺☘...
صبح و، تپش و، شورش احساس؛ چه زیباست!بر میزِ عسل، دسته گلِ یاس؛ چه زیباست!وقتی که دلم، پر شود از قهوه ی چشمت،در باغِ نگاهت، گلِ الماس؛ چه زیباست! زهرا حکیمی بافقی (کتاب دل گویه های بانوی احساس)...
ای حسِّ بی مِثل و مَثَل! صبح به خیر!احساسِ دیوانِ غزلِ! صبح به خیر!شیرین شده، با «تو» پگاهِ دلِ من؛شیرین تر از، جامِ عسل! صبح به خیر!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
سپیدارِ سپیده، شد شکوفا در احساسم شکفت امواجِ رویا به چشم اندازِ زیبای نگاهت دوباره، دوختم چشمِ دلم را زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
از روزنِ احساس، تو را دیده دلم/پروانه ی رخسارِ تو گردیده دلم/هر برگ، زِ گلبرگِ رخِ خوبِ تو را/تکرار به تکرار، پسندیده دلم/زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
بسترِ آغوشِ «تو» چون خانه ی من می شود،چشمِ قلبم با صفای مهر، روشن می شود!آتشِ مهرت به جانم، چون زبانه می کشد،داغ تر، جامِ دلم، از هرچه گلخن می شود!پرتوی می افتد از: «امّید» بر شورِ نهان؛حسّ جانم، بهترین احساسِ یک زن می شود!زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب نوای احساس....
در بندِ عشقت اسیرم؛ببین چه سان،ژرفای احساسم،با تکرارِ محبّت،ترجیع بندِ مهر می سراید!زهرا حکیمی بافقی، کتابِ گل های سپید دشت احساس.🍃🌸🍃...
از زیستنِ بی تپشِ عشق، چه سیرم/بی عشق، نفس قبض شود؛ زود بمیرم/چون جامه ی احساس، به تن کرده دلِ من/باید که همه، کامِ دل از، عشق بگیرم/شاعر: زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...
صبح آمده؛ با خنده نموده است: «سلام»/صد پنجره با عشق گشوده است؛ سلام/احساسِ خوشی، داده به دل، دست کنون/رنگِ شبِ تیره، چو زدوده است؛ سلام/شاعر: زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...
محراب، چو شد به اوج، در مسجدِ شب/خواهنده ی نورِ بی نهایت، علی بود/فُزتُ... بُوَد آن کلامِ او لحظه ی عشق/مشتاق، به ملجاءِ شهادت، علی بود/زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب آوای احساس....
شد خانه نشین زِ جور، هر چند؛ امّا/آقای سیاست و، صلابت، علی بود/احساس و محبّتش وسیع و، بسی ناب/آن ناجیِ مردم از فلاکت، علی بود/زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب آوای احساس...
اخلاصِ وجودِ او خدایی و هر دم/بیزار، زِ شرک و هم، جهالت، علی بود/اندر شبِ فتنه های بسیار پنهان/خوابیده به بسترِ رسالت، علی بود/زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب آوای احساس...
آن شاهِ بزرگِ باشهامت، علی بود/سلطانِ امینِ پُرعدالت، علی بود/سرشار، از عطرِ سبزِ یکتاپرستی/آن مردِ نماز و هم، عبادت، علی بود/زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل،کتاب آوای احساس.🙏🌺🙏...
به بند کشاندم،سروادِ احساسم را،در تکرار هر روزه ی مهر؛اینک،دیوانِ دلم،جز ترجیع بند مهربانی،شعری ندارد!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
چترِ دستانت را،سایه سارم کن؛تا احساسم،رها گردد،از دستِ باران دلتنگی!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
اگر دستم به دامانت برسد،از عشقی لبریزت خواهم کرد،که همواره،به احساسم،دست داده است!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
دست از عشقت نخواهم کشید،حتّی اگر،به پای حسّ نابِ محبّت،جانم از دست برود!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
از خاک آمد،آدمی که خود را،به آب و آتش می زند؛تا حسّ عشق ورزی اش، با هیچ بادی،در خاک نیفتد!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
هفت شهرِ احساس را،پشتِ سر گذاشتم؛تنها چیزی که دیدم،مهر بود،در نگاهِ هر شهروندی!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
لاله ی قلبم،داغِ عشقت را،پیوسته نهاده است،در احساسِ لاله گونِ خویش!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
گاهی،بغضی مبهم،در گلویم هست؛که بنفش می کند،جیغِ سکوتِ احساسم را!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
دستانم قلم بشوند،اگر،غیر از:حسّ حق گویی،چیزی دیگر بتپد،در نبضِ قلمم!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
سپیدند،چونان برفِ نشسته روی مویم،شورِ نگاهِ شعرم؛و چشمانِ احساسم،که مانده اند در راه،به امیدِ آمدنت!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
رویا می بافد احساسم، طلوعِ روزهای رویایی را!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
به باد دادی،احساسی را،که دمادم،حدیثِ آرزومندی،با باد می گفت!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
از مشرق نبض احساست،طلوع مهر را،به نظاره می نشینم!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
مشرق نبض احساست،طلوع مهر را،به نظار می نشینم...زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
در صبوح احساس،بوسه می خواهد دلم؛خرابم کن،از جام میگون لب هایت...زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
احساسم نفس می زند:در بی همزبانی!درد باید دلت را؛تا که دردم را بدانی!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
هر لحظه؛ نو به نو،موجی نو می گیرد:قاموس احساسم،سرایش ترانه ی ناب نگاهت را...زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
نت به نت،صدای خیس باران،به طراوت می انگیزاند:موسیقی احساس مرا،در آبی های بی کران...زهرا حکیمی بافقی (کتاب گل های سپید دشت احساس)...
زلف درازی نیست:دام دل من؛چشمانم،خیره،به احساس نهفته در نگاهی است...زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
شبنم عشقچکه می کنداز گلبرگ احساسم❤️تمام احساسمدرگیر توستزهرا حکیمی بافقیکتاب گل های سپید دشت احساس☘🌺☘...
و احساسم،غزل، غزل،عاشق می شود:طلوع نو و دوباره ی چشمانت را...زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
خود را به خواب زده احساسم؛شاید،که رویایت ببیند،زهرا حکیمی بافقی(کتاب گل های سپید دشت احساس)☘🌺☘...
با سازِ صفا هست هم آوا، تبِ دل/با نای وفا هست پُر از نا، لبِ دل/وقتی که گُلِ حسّ نهان بی خواب ست/موسیقیِ رویاست، انیسِ شبِ دل/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
نشسته بی قراری در دلِ من!هوای انتظاری در دلِ من!تمامِ من، از احساسِ تو شد شاد؛تمامِ توست جاری در دلِ من!زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
ای سازِ دوباره ی دل من!آوازِ دوباره ی دل من!احساس دمیده ای به قلبم؛همرازِ دوباره ی دل من!زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...
ای نغمه ی عاشقانه ی دل!خوش ضرب ترین ترانه ی دل!«احساس» گرفته شوق تو باز؛برگرد؛ بیا؛ بهانه ی دل!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
معمّای گل و شبنم!تو را حل کرده ام، هردم؛میانِ جدولِ احساس؛درونِ دفترِ قلبم!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
در آغوشت چه آرامم!چقدر عشق ست در کامم!شرابِ بوسه ی احساس،شده، پیوسته ی جامم!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
در آغوشت نمِ آرامشم جاری ست/و سهمِ سینه ام، احساسِ سرشاری ست/تمامیِ تنم پُرگردد از مهر وُ/وجودم پُرتپش، از شورِ بسیاری ست/زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
تبی در حسّ جان و هوشمان گُل کرد/دلی در سینه ی گُل پوشمان گُل کرد/به سمتم، آمدی؛ من هم به سوی تو/روانه گشتم و آغوشمان گُل کرد/زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
گلم! جز «تو» نمی خواهم سری را/نمی خواهم، به جز «تو» دلبری را/نباشد حسّ من مانندِ زنبور/که بعد از «تو» بجوید دیگری را/زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
چه زیبا می شود با دل، قرارم؛لبِ دریا و چای دبش و یارم!چه احساسِ خوشی دارم کنون من!تمامم را به یارم می سِپارم!زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...