گویند که سعدی سخن از ایزد بگفته من در سخنانش همگی رَب ندیدم همگی دلدار دیدم همگی غمخوار دیدم همگی وصف دلی وصف از آن دلبر دیدم سعدیا از تو چه گفتند عابدی گشتی میان این مردم مدینه من فقط از تو همی عاشقی دیدم و دگر چیزی ندیدم
نقش ما را در ازل ایزد به تنهایی کشید قصه غمگین شد ولی آن را به زیبایی کشید آه از آن سیبی که آدم خورد با یک وسوسه رنج آدم ها از آن ساعت به بد جایی کشید ⬜ شاعر: سیامک عشقعلی