پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بیا ای نازنین قبل از آنکه پاییز بیاید جان باغم را بگیردزمستان آید و در برف سنگین شبی طوفان چراغم را بگیردخدا شاید کند لطفی بیایی الهی ماه من برگردد آمینتو را میبینمت در خواب رنگین که میگویی چنین تو حرف سنگینتو مجنونم شدی حرفی که مفت است که من لیلای تو در این زمانم او یارش میرود نامهربان است ولی من با تو هستم مهربانمتو را می خواهمت در روزگاری نمانده از محبت ها نشانیوفاداری نشانی از خریت خیانت می کنن با شادمانینمی یابم تورا ...
🍁 نامردمان را بگو حدیث نفس نخوانند که ما خوانده ایم ز دوران حدیث ها 🍁فیروزه سمیعی...
با من هزار نوبت اگر نامهربانی کنیای دوست دل من همچنان مهربان توست...
در سراپای وجودش هیچ نقصانی نبودگر نبودی این همه نا مهربانی کردنش…...