عاشقی در آخرین زمستان با کوهی از شعر با قلمی با دنیایی از گفته های ناگفته سکوت عاشقانه ها را شکست
لبخند که میزنی تبسم کنان خورشید دست زمین را می گیرد و متولد می شود صبح در پس لبخند تو