بیهوده می پنداشتیم زندگی.... تو در تلاطم باران وما در طوفانی از تشویش تو را رَج میزدیم ، فصل ها را چگونه انگاشتی و لحظه ها را چگونه به خوردمان دادی...، وَهم و گمان ما ، از نقاشی به تصویر کشیده رنگارنگ تو، در بوم نقاشی چیزی فراتر از انتظار...