بیهوده می پنداشتیم زندگی تو در...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
بیهوده می پنداشتیم زندگی....
تو در تلاطم باران وما در طوفانی از تشویش تو را رَج میزدیم ،
فصل ها را چگونه انگاشتی و لحظه ها را چگونه به خوردمان دادی...،
وَهم و گمان ما ، از نقاشی به تصویر کشیده رنگارنگ تو، در بوم نقاشی چیزی فراتر از انتظار بود،
اما چرا ما هر چه نگاه کردیم،چیزی به جز سیاه و سفیدی تصویرها نبود...
و ما چرا؟؟نا خودآگاه با آنتن پشت بام ذهنمان وَر میرفتیم!!
حال که اینک ، تو مارا به یغما بردی،
چگونه تصویر می سازی،
راستی !ما هنوز هم به تماشای فصل ها در نیمکتی درپارک می نشینیم.،
هنوز کسی برای کبوتر ها گندم می ریزد؟عکاس چه! او هنوز عکس تصادفی میگیرد..
حال که حلقه های فیلم دست توست ما را به همان سبک گذشته تصویر کن، چون دیروز ما امروز ما را دوست ندارد.........
تفسیر با هوش مصنوعی
نویسنده با دلخوری از زندگی، از انتظارات برآورده نشده و دیدن سیاهیها به جای رنگها گلایه دارد. او حسرت گذشته را میخورد و از زندگی میخواهد که دوباره به همان سبک و سیاق آشنا، تصویرسازی کند، زیرا امروز با دیروزش غریبه است و امروزش را دوست ندارد.