حس مشترکی زیر چترها داد می زند دستهایم را محکم بگیر! باران ... برف ... کولاک ... همه بهانه است تا چند روزی... شانه به شانه ات قدم بزنم رعنا ابراهیمی فرد
در برهوت سعادت حس مشترک ما انتظاری سبز بود در منظومه ایی گمنام و گنگ مرعوب کواکب گیج گشتیم و با سردرگمی اسیر تلاطم سرابی ژرف