یکشنبه , ۱۵ مهر ۱۴۰۳
نقش جهان بهانه بود برای جستجوی تو کی بشود سر بکشم شراب آرزوی تو...
برای رفتنتتقدیر را بهانه نکناز زمانی که مرا سرد در آغوش گرفتیفهمیدم ؛ مدت هاست که قلبتجای دیگری نفس می کشدمجید رفیع زاد...
منتظر بهار بودمتا سراغت را بگیرم!تا بهانه ای داشته باشمبرای سلامی دوباره ...خواستم بدانیبودنت برایم زندگیست!رعنا ابراهیمی فرد...
ای نغمه ی عاشقانه ی دل!خوش ضرب ترین ترانه ی دل!«احساس» گرفته شوق تو باز؛برگرد؛ بیا؛ بهانه ی دل!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
دلم تو را بهانه می کند وقتی با نسیم خیالت بوسه می زنی...بر تن عریان شده ی خاطراتم و غرق بارانم می کنی در رویای آمدنت بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی...
خفته در من لحظه ی بیداری ام چون گرفتار تب و بیماری ام یک بهانه بس که بیدارم کنیمن که از عذر و بهانه عاری ام بهزاد غدیری/شاعر کاشانی...
من همانم که قرار است دلش را ببری ناز کم کن تو بگو از همه عالم تو سری☺️😜میشود جای بهانه به لبم بوسه زنی در گوشم تو بگی آه عجب گل پسریبهزاد غدیری ، شاعر کاشانی...
یک عمر همیشه های وهو می کردیدل را الکی بهانه جو می کردیمن لحظه به لحظه گرم عشقت، تو ولیمعشوقه ی تازه جستجو می کردی نسرین حسینی...
بهانه ات را می گیردقلبی که تنها همدم آندر این روزهای بی کسیقاب عکسی است از توکه خاطراتت رابر من تداعی می کندآنگاه که رویای شیرین داشتنت رابر تن رنجور چشم هایم می بافممجید رفیع زاد...
نوشتنانگیزه میخواهدعلاقه می خواهدبهانه می خواهدحال و هوای خاص میخواهدو یا دلیلی زیباکه اینها تنها با فکر کردن به تو ایجاد می شوند امیررضا بارونیان...
قاب نگاهت رابه روی دیوار دلم آویختمتا دلمکمتر بهانه یچشم هایت را بگیردمجید رفیع زاد...
مینوسم....مثل همیشه...بدون بهانه...میدانی...؟بدونِ بهانه ها، بیشتر به دل مینشینند...بدونِ بهانه ها، بهتر آبِ روی آتش می شوند...بدونِ بهانه ها، بهانه می مانند...!بهانه ی تمامِ چیزهایی که باید وجود داشته باشند،اما ندارند!«ستاره ح»...
خلاصه ی همه ی بهانه ها این است: تواز یادم نمی روی...
حس مشترکی زیر چترها داد می زنددستهایم را محکم بگیر!باران ...برف ...کولاک ...همه بهانه استتا چند روزی...شانه به شانه ات قدم بزنمرعنا ابراهیمی فرد...
آدم های برای ماندن بهانه می خواهند... قشنگ است بهانه ی نگه داشتن کسی در این دنیا بودن... • ͡•نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
بهانه می کند قلبم تو را برای تپیدن لبهایم تو را ،برای خندیدن چشم هایم تو را ، برای دیدن نفس هایم تو را ،برای بالا آمدن و بودنم تو را ،برای بودنسازهای آبی سولماز رضایی...
فرقی ندارد چند ساله باشیم. همه مان یک دانه دختر کوچولوی سرتق تخس بدبین اما مهربان و عاشق توی خودمان داریم که دلش بند بهانه ست. که فکرش وسط همه دردهای ریز و درشت توی جمله " چی بپوشم؟ " گیر کرده باشد.همه ما خاطره داریم از پا کردن کفش پاشنه تق تقی و مالیدن قرمزترین ماتیک مادر به سرتاپایمان و کجکی کوتاه کردن چتری خودمان یا عروسکمان و لاک زدن ناخن های توی گوشت رفته اش.آشناییم با دختر کوچولویی که گاه اشک ریخته و گاه پایش را روی زمین کوبید...
چای در غم تو از دهن افتادسرما بهانه بود!ارس آرامی...
بمان! انار برایت شکسته ام که غمم رابه این بهانه برای تو دانه دانه بگویم!@miyanebagheniloofaran...
نان از انتظار تو بیات شدسرما بهانه بود!ارس آرامی...
ای دوست که بامن دل تو یکدله نیستبرخیز و بیا بی تو مرا حوصله نیستبیهوده بهانه می کنی فاصله رابین من و تو یک سر مو فاصله نیست...
خودت می دانیبهانه گیر می شومزمانی که کمتر تو را می بینمکمتر با هم حرف می زنیمکمتر می گوییم دوستت دارمبیا ..و بهانه های مرا از من بگیر...
مقصود تویى...قهوه بهانس...️...
آنسوی پنجرهپاییز داردسر از پا نمى شناسد..!و من ، یادت که در سرم مى نشیندغمى از دلم بالا مى رود مثل وقتى کهبا گنجشگ ترین بهانهگربه از درخت ...! اینجامن از آنسوی پنجره پرم ....جلال پراذرانسفیر اهدای عضوفعال محیط زیست...
دلم ز شوق تو ای گل بهانه می گیردبهانه های تک و عاشقانه می گیردچرا حواس تو جمعِ دلِ خرابم نیستز کوچه ها وخیابان نشانه می گیردکمی که دلخوش و فارغ ز عاشقی گرددبهانه دو سه بیتِ ترانه میگیردخبر اگر بدهی عازمم که باز آیمبهانه از شب و روز و زمانه میگیردبرای اینکه تو را جذب خود کند جانابرای تو دوسه گل با جوانه می گیرددوباره دل به نگاه تو می دهد قلبمسراغ ابروی همچون کمانه می گیرددلی که می شود عاشق بهانه ها داردبهانه ه...
دخترها توجه را خیلى دوست دارندو عشق رابیشتریک دختر اگر عاشق شود،دنیاى اطرافش رنگ زندگى میگیردروز دختر،روز زن،ولنتاین و روز عشق بهانه استبه دختر ها عشق هدیه کنیدآن هم نه یک روز درسالهر روز ،هر روز و هر روز......
بهانه ها بزرگترین ترمز و موانع پیشرفت مان هستنو از آنها به دزد زمان یاد می کنندیاد بگیریم بهانه ها رو از زندگی مان حذف کنیم....
منم مثل خیلی از آدمها گاهی از دنده چپم بیدار میشم...امروز صبح که بیدار شدم دنبال یک بهونه می گشتم...یک دلیل برای لجبازی کردن...گیر دادن...اول سعی کردم تو آینه به خودم گیر بدم ولی نشد...رفتم سراغ گوشی بازم چیز به درد بخوری پیدا نکردم...سر کار هم همه چی اونقدر ردیف بود که نتونستم به چیزی یا شخصی گیر بدم...چای به اندازه کافی داغ بود...قهوه به اندازه کافی تلخ بود...هوا به اندازه کافی مطبوع بود...آسمون هم دقیقا همونجوری بود که می خواستم...کمی تا قسمتی...
می خواستم بگم "دوست دارم" اما؛دوست داشتن بهانه خوبی نبود برای حرف زدن.لازم بودا،ولی کافی نه....
گلبارانت میکنم به بهانه بهاردر این زمستان، گل برف میشوم به روی سرت...
فرقی نمی کند!کجا باشی،کجا باشم!این من!همواره بهانه ی تو را می گیرد......
باران بهانه ستمی دانم که برای عاشق شدنتکمی بوی گندم، بوی نارنج، بوی کاهگل های خیس خورده کافی ستبه قاصدکها بگواز سمتِ تو که می آیندکمی از یادت را بیاورندچتر برنداشته امشیوا علمی...
کلافگی هایمان از جای دیگریست و ما گناهش را می اندازیم گردن عصر جمعهصبح شنبهفصل پاییز.....اینها بهانه است جانم!پاییز در دل ماستاز دردیست که در قلبمان می پیچد..اگر اویی که باید ؛ می بود ؛ پاییز با آنهمه رنگِ دلنواز ، فصل عاشقی ها میشد..فصل پایکوبیخاطره سازی...پاییز عاقل ترین فرزند سال است ...هم اوست که خاطرات سه فصل را به دوش می کشداوست که طلبکارمان می کندطلبکار آن که باید حواسش به ما باشدگاهی بیاید جام عشق دستمان دهد ؛م...
نشسته ام که برای تو از زمانه بگویممنی که زاده شدم شعر عاشقانه بگویمبه غم نشسته چنان باورم که باید از این پسبه خنده های خودم بغض شادمانه بگویمبرای بی کسی ام بس همین که حرف دلم رانشد برای کسی جز اثاث خانه بگویمبمان، انار برایت شکسته ام که غمم رابه این بهانه برای تو دانه دانه بگویم...محمد رفیعی...
چیزی را بهانه کنترانه ایپاییزیچه میدانمبارانی ،سرفه ای ، حالِ پریشانیدنیا ،پر از همین بهانه هاستتو چراپیدایت نیست ......
برگ از درخت خسته می شود .وگرنه پاییز بهانه است !...
بمان!انار برایت شکسته ام که غمم رابه این بهانه برای تو دانه دانه بگویم!...
دستت را که نمیتوانملااقل بگذار...بهانه ات را بگیرم...
من یاد گرفتم که به جای ناراحت بودن، توضیح دادن، دلیل آوردن و بحث کردن با آدمایی که میخوان از زندگیم برن، یک بار برای آخرین بار بغلشون کنم و بگم:ممنون بابت خاطره های خوب و بدی که برام ساختی، وقتی که باهام گذروندی و چیزای مختلفی که بهم یاد دادی.بعدم با لبخند براشون دست تکون بدم و بگم :“به سلامت”چون زندگی بهم ثابت کرده که آدما اگر بخوان بمونن حتی اگر هزار تا دلیل برای رفتن داشته باشن، بهانه واسه موندن رو پیدا میکنن......
با دیدنت دست و پایم را گم میکنم،زبانم به بند میآید...طفلی میشوم که تازه میخواهد زبان بر دهان بچرخاند،و اولین جمله ی زندگیش را بگوید...دوستت دارم،دوستم بدار که تو دوس داشتنی ترین شخص برای منی..تمام روز هارا کنارتو هستم و شبها با تماشای تو این خانه روشن میشود؛ای ماه زیباتمام روزهایم برای توست...امروز بهانه است تا بگویم دوستت دارم....
بیا آشتی کنیمزمانِ خوبی استهوا سرد استنمِ بارانی میزندبهانه ایست برایِ آمدن در آغوشت....بیا آشتی کنیمبه بهانه ی دلتنگی و سرما.......
درختِ عشق در جانم؛شکوفه_باران شده است !بهار تویی ...♥️آمدنِ فصل ها بهانه بود !...
به دل نگیردُرُست همان لحظه هایی کهبیشتر دوستت دارمبهانه هایم شروع می شود......
صبح و خورشید بهانه اند تو تنها دلیل چشمهای بیدار منی...
دل که یاد نمیگیرددوری را،فاصله را،دل که نمیفهمدصبر را،تحمل را،دل است دیگر...مدام بهانه میگیرد و گلایه میکندحق هم دارد![جدایی بر گریبان عاشق خیمه میزندجنگ را برپا میکندو بغض را حاکم...]امان از نبودنها،باید کسی حواسش باشد:)...
جمعه بهانه است من تمام روزهای هفته منگ چشمان توام...
بعضی ها خیال می کننددوست داشتن ساده استخیال می کنندباید همه چیز خوب باشدتا بتوانند کسی را عاشقانه دوست داشته باشنداما من می گویمدوست داشتن درست از زمانی شروع می شودکه بی حوصله می شودکه بهانه می گیردکه یادش می رود بگوید دلتنگ استیادش می رودبا شیطنت بگویددوستت دارم ...اگر در روزهایِ ابری و طوفانیدوستش داشتیشاهکار کرده ای!ما عادت کرده ایم همه چیز راحاضر و آماده بخواهیمهمه چیز آنطور که می خواهیم پیش برودو ا...
این روزهاحجم عظیمی از وحشت چشم هابالای گیوتین ماسک لعنتینفس تاریخ را بریده استو من باز فکر می کنمما می توانیمآرامش کوتاهی را برای زمین بهانه کنیم...
مُچ اندازی بهانه بودبرای روبروی "تو" نشستنمن سال ها پیشبه "چشمان تو" باخته بودم.......
بهانه هایم برای توست ای مرد عاشق.....آیینه ی روبروی خورشید...اینبار از سفر باز میگردم، بی بهانه، بی دلهره....وای چگونه بخوانم اذان دلدادگی ام را....چگونه تیمم بر موهای پریشانت خواهم کرد.....برگ به برگ، خزان خزان. تمام شد پاییز و نیامدی......گاه ها چه زیبا بودند وچه دلسردانه سپری کردیم.....بیا سردی دی را در آغوش بگیر، گوارای وجودت......این نیز روز گار خوشیست......مقبول درگاه چشمانت باد، «پیمانم»......