پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکنفردا که نیامده ست فریاد مکنبرنامده و گذشته بنیاد مکنحالی خوش باش و عمر بر باد مکن بیست و هشت اردیبهشت،روز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی باد...
ای کاش که جای آرمیدن بودییا این ره دور را رسیدن بودیکاش از پی صد هزار سال از دل خاکچون سبزه امید بر دمیدن بودیبیست و هشت اردیبهشت،روز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی باد...
گر آمدنم بخود بدی نامدمیور نیز شدن بمن بدی کی شدمیبه زان نبدی که اندر این دیر خرابنه آمدمی نه شدمی نه بدمیبیست و هشت اردیبهشت،روز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی باد...
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بودنی نام زما و نی نشان خواهد بودزین پیش نبودیم و نبد هیچ خللزین پس چو نباشیم همان خواهد بودروز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی باد...
آن قصر که جمشید در او جام گرفتآهو بچه کرد و روبَه آرام گرفتبهرام که گور میگرفتی همه عمردیدی که چگونه گور بهرام گرفت...
ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریموین یکدمِ عمر را غنیمت شمریمفردا که ازین دیرِ فنا درگذریمبا هفت هزار سالگان سر بسریم...
گر یک نفست ز زندگانی گذردمگذار که جز به شادمانی گذرد هشدار، که سرمایهی سودای جهان عمرست چنانش، گذرانی، گذرد...
آن لعل، در آبگینهی ساده بیارو آن محرم و مونسِ هر آزاده بیارچون میدانی که مدتِ عالمِ خاکباد است که زود بگذرد باده بیار...
ماییم و مِی و مطرب و این کنجِ خرابجان و دل و جام و جامه، پر دُردِ شرابفارغ ز امیدِ رحمت و بیمِ عذابآزاد ز خاک و باد و از آتش و آب...
از آمدن و رفتنِ ما سودی کو وز بافتهی وجودِ ما پودی کو در چنبرِ چرخ جانِ چندین پاکان میسوزد و خاک میشود دودی کو...
از آمدن و رفتنِ ما سودی کووز بافتهی وجودِ ما پودی کودر چنبرِ چرخ جانِ چندین پاکانمیسوزد و خاک میشود دودی کو #حکیم_عمر_خیام...
هنگام صبوح ای صنم فرّخ پِیبرساز ترانهای و پیشآور مِیکافکند به خاک صد هزاران جَم و کِیاین آمدنِ تیرمه و رفتنِ دِی...
ای کاش که جایِ آرمیدن بودی یا این رهِ دور را رسیدن بودییا از پسِ صد هزار سال از دلِ خاکچون سبزه، امیدِ بر دمیدن بودی...