متن خیام
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خیام
                    
                    
                    چون آب بجویبار و چون باد بدشت
        روزی دگر از نوبت عمرم بگذشت	 
 	 هرگز غمِ دو روز مرا یاد نگشت؛		
   روزی که نیامدست و روزی که گذشت
                
                    
                    
                    ای دل غم این جهان فرسوده مخور
    بیهوده نهای  غمان بیهوده مخور
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
 خوش باش غم بوده و نابوده مخور
                
                    
                    
                    تا چند زنم به روی دریاها خشت
   بیزار شدم ز بت پرستان کُنِشت
خیام، که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت
                
                    
                    
                    هم دانهٔ امید به خرمن ماند
 هم باغ و سرای بی تو و من ماند
سیم و زر خویش از درمی تا بجوی
با دوست بخور گر نه به دشمن ماند
                
                    
                    
                    هر راز که اندر دل دانا باشد
باید که نهفته  تر ز عنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد در
آن قطره که راز دل دریا باشد
خیام
                
                    
                    
                    یک قطرهٔ آب بود و با دریا شد
یک ذرهٔ خاک و با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
                
                    
                    
                    پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است
   گردنده فلک نیز بکاری بوده است
  هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین
 آن مردمک چشم نگاری بوده است
                
                    
                    
                    از منزل کفر تا به دین ، یک نفس است 
 وز عالم شک تا به یقین ، یک نفس است 
    این یک نفس عزیز را خوش مى دار 
 کز حاصل عمر ما همین یک نفس است