و سرانجام کسی خواهد آمد و با مهربانی هایش به تو نشان خواهد داد که تو قبل از دیدن او اصلا زندگی نکرده ای...
به خواهرم گفتم از میدان ها محله های بزرگان و بازارهای شلوغ کابل دوری کن. گفت: مرگ در اینجا چون گرد هواست، همه ی دریچه ها را ببندی نیز سرانجام به اتاقت می آید.
سرانجام میتوانی ببینی که این چشمهای سبز چو دریایند، موج میزنند، به کف مینشینند، دیگربار آرام میشوند و ... برگرفته از رمان آئورا فوئنتس
آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبَه آرام گرفت بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت