پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آخرین باری که من دل را به دریا می زدمماهی از تُنگش صدا زد، عاقبت مثل منیارس آرامی...
آهو ندیده ای که بدانی فرار چیست!صحرا نبوده ای که بفهمی شکار چیست!باید سقوط کرد و همین طور ادامه داددریا نرفته ای بچشی آبشار چیست!پیش من از مزاحمت بادها نگوطوفان نخورده ای که بفهمی قرار چیست!هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زدیک بار هم سوال نکردی بهار چیست !در خلوتت به عاقبتم فکر کرده ای ؟خُب،کیفر صنوبرِ بی برگ و بار چیست ؟!روزی قرار شد برسیم آخرش به همحالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟...
شب به شب از میان پلکم دردمیزند بر هم عمق خوابم رامن که عادت به روز بد دارمپس بده پس قرار و تابم راهفته و ماه و سال و قرنی شدمن هنوزم اسیر موهایتطرح لبخند روی لب هایتلحن زیبای گفتگوهایتلاله و سوسن و گلایل هاپیش چشمم یکی یکی مردنبس که از جبر و غربت و سرماسیلی از چرخش زمان خوردنواژه هایم تلو تلو میخورد(یک نفر از سه نقطه ها رد شد)حال و روزم میان گرداب است(بند آخر سناریو بد شد)من که فرزند احتمالاتمیک خ...
شبی عاقبتدختر خورشید را خواهم دزدید و به جنگل خواهم گریخت... سالهاست به نردبانی بلند می اندیشم!...
نمیخواهم این قصه یلدا شودنباید بدون تو فردا شودهمیشه گمان میکنم عاقبتسرِ تو درین شهر دعوا شود ....
خواجه در ابریشم و ما در گلیمعاقبت ای دل همه ما در گلیم...
عاقبت همهی ما زیرِ این خاک آرام خواهیم گرفت ؛ ما که روی آن دمی به همدیگر مجالِ آرامش ندادیم...
یک عمر در انتظارِ کسی هستی که درکت کند و تو را همانگونه که هستی بپذیرد و عاقبت درمییابی که او از همان آغاز خودت بودهای ......
چِل سال رنج و غُصه کشیدیم و عاقبتتَدبیر ما به دست شَراب دو ساله بود...
عاقبت هجوم ناگهان عشق ،فتح میکند پایتخت درد را …...
چه دعایی کنمت بهتر از این که شود عاقبتت ختم به من...
عاقبت یک روز یک نفر می آید و تمام آن هایی که رفته اند را از یاد می برد...
عاقبت دیدی که ماتت کردو رفت...
رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم ؛شنبههای بیپناهی جمعههای بیقراری عاقبت پروندهام را با غبار آرزوها خاک خواهد بست روزیباد خواهد برد باری روی میز خالی من صفحهٔ باز حوادث در ستون تسلیتها نامی از ما یادگاری......
گر لبی پر خنده داری با خود و با دیگرانعاقبت دست طبیعت اشکبارت میکند...
آن قصر که جمشید در او جام گرفتآهو بچه کرد و روبَه آرام گرفتبهرام که گور میگرفتی همه عمردیدی که چگونه گور بهرام گرفت...
مادرم گفت پسر عاقبتت خیر شودکاش آن عاقبت خیر تو باشی / تو فقط...
عاقبت عشق به یک خاطره می پیوندد...