در سرم قارقار می چرخد مسلخی در تمامِ تن برپاست حالِ سربازِ روی مین دارم که خبردار می شود باباست... «آرمان پرناک»
فرمانده شد رقیب من انگار و قلب تو دیگر برای عشق خبردارِ من نبود