کاش در این خزان سرد بر اندوه حیاطم چشمهایت عطری از ماه میپاشید تا در هوهوی زُمخت شب نسرینهای باغچه در ازدحام شهر با رقصی شیرین کابوس خیس پاییز را به مسلخ میکشیدند...