زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
royaroz
این غنچه ای که در
دستم نشسته است
ادامه ی زخمهای توست
که هر روز
می شکفد...
رویاسامانی
🌺🍃🌺🍃🌺🍃...
متن رویا سامانی
اشکهای تو
تمام ماهیان د ریا را
سیراب کرده است
رویا سامانی..۱۴۰۲/۴/۲...
متن رویا سامانی
وقتی دوری
دوست دارم
به وقت هایی که باد
به موهایت می پیچد
و درِ گوشی
سلامم را می رساند
دوست دارم
تو را...
در ساعتی که ماه
را سر به هوا می کنی
و به چشم نظرِ آستینم
طعنه می زنی
یا به وقت خواب شب بوهای گیج
که مُسَخَّرِ پنجره ات می ش...
متن رویا سامانی
شاخه ی تنهایی
که هر روز
چند پرنده می زاید و
آسمانم را می لرزاند
می کشد سایه ی قدیمی را
بر صفحه ی کاغذ
به دیدنم که آمدی
ترکه ای انار بیاور
تا شلاق شود بر دستم
باید اسمت را با لهجه ی
پاییز بنویسم...
رویاسامانی
۱۴۰...
متن رویا سامانی
به دلشوره هایی که
سوار قطار شدند
تا نبض مُچهایمان تندتر بدود
به عطر نیلوفری که هرگز
گُل نکرد
یا نیمکت کهنه ی پارک
که از نگاه دزدکی چنارهای پیر
عرق می ریخت
به دلواپسی های جیر جیرکهای
مسافر
دلشوره ها دست به عصا
می دوند
که نمکدان های میز ه...
متن رویا سامانی
باز این شهر
شلوغ شد
انگار زنی گریه
می کند...
رویاسامانی؛؛۱۴۰۲/۴/۱۰...
متن رویا سامانی
عشق همین است
تو دورتر می ایستی
تا من بدوم...
رویاسامانی
۱۴۰۲/۴/۹...
متن رویا سامانی
کوُلیِ سرگردانی ست
دلتنگی...
می آید،
همه یِ حواسم می رود
رویاسامانی...
متن رویا سامانی
کسی زنگ در را می زند
کسی که دستانش بوی سیب می دهد
تا این رهگذر غریب
تنهایی اش را در غربت باران
با او قسمت کند
کسی که از پوست و استخوان
تن رها شده است
تا زیر دنده های آفتاب گم شود.
کسی
از سمت کوچه می آید...
رویاسامانی
۱۴۰۲/۳/۲۶...
متن رویا سامانی
world day poety
خورشید
که قهر می کند
باز پنجره
پرده را می کشد
پاییز
با بغلی از داوودی های بنفش
می ایستد
تا بوی باران را
ناشتا سر بکشم
فنچی از تنه ی گیلاس می افتد
آیا
علفزار برهنه
زخم هایش را بهار می کند؟
وحالا
من به پرواز خ...
متن رویا سامانی
این عطر ِسنگین
آواز ماه است
که گیج کرده مرا
یا شب بوها ی حیاط
که با هم
قدم می زنند...؟
رویاسامانی
۱۴۰۲/۳/۲۸...
متن رویا سامانی
اشک ماهی را
در نیار
آه، بِرکِه
تو را می گیرد...
رویاسامانی......
متن رویا سامانی
می ترسم از الفبای شب
که با عطر شب بوها
می رقصد
مبادا که روزی
تورا بیشتر از من
دوست داشته باشند
رویاسامانی
۱۴۰۲/۳/۳۱...
متن رویا سامانی
به بلوغ یک رود خیره ای
و به تنِ نازکِ بچه ماهی ها
نوک می زنی...
انگار تو همان مرغابی وحشیِ
گم شده ای که
صورت آسمان را با این همه
اَخم می خندانی
تو را ای پرنده یِ سفیدبالم
از دور می بوسم
بوسه ای که می دانم
هرگز به تو نخواهد رسید...
رؤیا...
متن رویا سامانی
در این عصر کِش دار
با این زوزه یِ
باد مشرقی گلاویزم
وای پنجره
اندوه نبودش مرا می کُشد...
رویاسامانی
۱۴۰۲/۴/۱...
متن رویا سامانی
ابری ولگرد
بر گوشه ی دفتر شعرم نشست
ناگهان بارید
تا شعرم شکست...
رویاسامانی...
متن رویا سامانی
.
می گذرم...
از خم این فاصله ، با تاریکی کوچه
و زنجیری که گلوی پایم را می جود
ببین...
چگونه بال می گیرم،
که به انتهای رگ های تو
سرریز می شوم
و آهسته بر پرچین دیوارهای پیر
زیر تابش مهتاب
به شب نشینی شب بوها
که می رسم
این فاصله ی زرد را ...
متن رویا سامانی
آشوبم
شبیه شنبه ی نو پا،
که با غمزه چشمهایش
پا به در می کوبد
تا از خمیازه ی پلکی خسته
سرمه در نگاه آینه
حنا ببندد
بی گدار دل خوشی ،
راستی رویا؟
هنوز چند شنبه است..
رویاسامانی...
متن رویا سامانی
اگر خدا
کنج قلبم خانه دارد
چرا با همسایه
چای می نوشد...
رویاسامانی...
متن رویا سامانی
وقتی خیس می خورند
کلمات در گلوی من
کسی چه می داند
که این بغض سرکش
چه چیزی را بالا نمی اورد
پلک هایم اما
شب به شب خوابت را
خط خطی می کنند
رویاسامانی...
متن رویا سامانی
بعید نیست،
بعد از کوچ تو
هیچ درختی سرفه نکند
بعید نیست که چرت گنجشک با عطسه ی
برگی نپرد
اما...
از من بعید است
که رگ خواب یک شهر را
دست بدست کنم
تا دهان خیابان پر از چشم شود
حالا می بینی که
انتظارت دل انگیز تر از رفتنت است...
رویاسامانی
...
متن رویا سامانی
یقه ی ،جمعه را
این عصر می گیرم
آه!!!!!
چه بازیگوش است
بوی پیراهن چارخانه ات را
یادم می آورد
رویاسامانی
۱۴۰۲/۲/۸...
متن رویا سامانی
از سر دلدادگی ،
شکوفه های مریم را می چینم
ببین غریب شده است
فصل عاشقی ام
تا کاجها هم زرد شدند
ای آشنای دور که بر
پرچین دیوار ها نشسته ای
این سیمهای پیج در پیج
سلام مرا می رسانند؟
رویاسامانی
۱۴۰۲/۲/۱۰...
متن رویا سامانی
پنهان می کردم
اندوه اردیبهشت را
لابلای برگ برگ شعرم
تو...
به قامت اعجاز. الفبای دردهایم
صد آفرین می دادی
رویاسامانی
سروده ای تقدیم دوستان آموزگارم به مناسبت روز معلم.. ۱۴۰۲/۲/۱۱...
متن رویا سامانی
تو موسیقی ِدوری
که از تکه های پاییز جدا مانده ای
صدایم کن
از ارتفاعی که هم قد آرزوهایم هست
صدایم کن از لابلای بوته های
باران زده
که حکایت چشمهای
زائر غریبی است
بلا تکلیف
بین ِ آمدن و ماندن .
فراموش نکن
هر کجا باشم
دوستت دارم...
متن رویا سامانی
باور کن....
حافظه ام هنوز
عطر پیراهنت را بخاطر سپرده است
وبا این میز وصندلی
روزهاست که گفت وگو می کنند
تا در یک عصر کسل و طولانی
کسی پشت در را بکوبد
ببین....
قهوه ات سرد شد
بگو کدام شنبه
از آستین جمعه می افتی؟
رویاسامانی...
متن رویا سامانی
شب گردی هایت
که تمام شد
خواب هایم را برگردان
رویاسامانی...
متن رویا سامانی
محبوبم....
نمی توانم از تو بگذرم
با اینکه دلسردی از من است
نمی شود
تا ابدیت
از ته دل بخندم
معبودم ، تو که می دانی
این تاثیر میله های سربی
حیاط است
که هر جمعه ایوان خانه ام
می لرزد...
رویاسامانی
۱۴۰۲/۲/۲۲...
متن رویا سامانی
من تو را در کلمات
می جستم
با آهی که الماس می شد
بر گونه های
سرماخورده ام
رویاسامانی
۱۴۰۲/۲/۲۳...
متن رویا سامانی
تو را باید مثل گل کاغذی
پشت قاب یک پنجره کاشت
یا، به چهار چوب این اتاق
مصلوبت کرد
یا به آفتاب گفت:
از پشت کوه های این شهر
ابریشمی به دور بغضهایت
گره کند
بگذار...
اشک تلخ تو را
در دفتر شعرم سنجاق کنم
که اینجا شمع هم
بی گریه می رقصد...
...
متن رویا سامانی
ادامه