شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من عاشق پاییز و زمستانم ! عاشق اینم که پشت پنجره ی بخارزده بنشینم و گرمای فنجان چای را در پنجه ی دستانم حس کنم ! باران ، نم نم و آرام خیابان ها را خیس کند و من این طرف پنجره به لطافت قشنگ آسمان زل بزنم ! قند در دلم آب شود و بعد از جوشش ذوقِ کودکانه ام ، انگشتانم را روی شیشه بچرخانم و شکلک های دوران بچگی را رویش زنده کنم ! من از اول هم سرما را به گرما ترجیح دادم ! هر فصلی که زور سرمایش به گرما بچربد را دوست دارم ! تابستان قهرش نگیرد ولی ، من آفتاب...
بهشت یعنے :لمس ڪردن گرمای دستهای مردانه اشدر هوای خُنڪ ️️️...
خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید...