قدم به قدم ساحل را می گشتم شاید جایی پیدایت کنم دریا همچنان آرام بود و دلم ناآرام سنگین تر می شد آه دلم گویا حوصله دریا هم سر میرفت از هر چه آشوب که بیرحمانه خط های صورتم را به رخش می کشید جوری شد دل دریا هم ناآرام...
شب ها که دلتنگت میشوم از این شانه به آن شانه فقط غَلت میزنم... مثلِ یک ماهىِ جدا شده از دریا باید ببینى جان دادنم را...