برایش نوشتم: جانم! نفس میکشم هنوز و امیدى به زنده ماندنم هست بیا! بیا و همه چیز را از نو شروع کنیم اینجا هواى بدونِ تو خفه ام میکند... پیغامم را دید لبخندى زد و چه تلخ همه چیز را تکذیب کرد رفت!
دوست داشتن هاى اولِ صبح آنجا که هنوز، درگیرِ روزمرگى نشده اى...! آنجا که چشم باز میکنى، و هواىِ یار در سر می پیچد! عجیب میچسبد فکرش را بکن، باران هم ببارد...!
عُرضه ى دوست داشتن اگر ندارید توانِ نگه داشتن اگر ندارید خراب نکنید احساسِ پاکِ آدمهایى که بعد از شما میخواهند واقعاً عاشقى کنند شما مى آیید وعده اى میدهید سرتان را مى اندازید و مى روید به ناکجا آدمِ بعد از شما اما باید جان بکَنَد تا ثابت کند...
هیچ قول مردانه ای به نتیجه نمی رسد بیا برای با هم بودن زنانه تلاش کنیم !
سرِ جنگ دارم هر سال با پاییز! با پاییزی که هوای ِ دلبرانه اش بد جور هوایی ام می کند هوایِ تو می افتد به دلم ... دم و بازدم ام حتی این روز ها فرق میکند! نفس های عمیقی میکشم و با " آه "، حجم ریه هایی که...
تو خواستنى ترین...️ دست نیافتنىِ این شهرِ شلوغى!
کائنات فداى لبخندِ شیرینِ اولِ صبحت... بخند جانم! تو دلخوشىِ روزهاىِ کسلِ کننده اى! ️️️
روزش مهم نیست همه چیز به خنده ى اول صبحت بستگى دارد کافیست بخندى تا تمامِ روز را در آسمان قدم بزنم امتحان کن
آمدى جانم به قربانت، ولى بمان! ماندنت آنقدر شیرین است، که تمامِ دیر آمدنت را یک تنه جبران میکند!
بگذار بگویم،️ آخر فهمیدم...چه ربطی، به هم داریم!!!تو ادامه ی وجودِ منی
شانه کلمه ی ِ به شدت عاشقانه ای ست ! که فرقی ندارد مالِ تو باشد، که بِکِشم به موهایت یا مالِ من، که سَرَت را بگذاری رویش
یک نفر هست که خودش نیست ولی خاطره اش صبح هر روز، مراسخت بغل می گیرد...
همین "تو" که حتی فکرش را هم نمی کنی میتوانی دلیل حال خوب جمعه های یک نفر باشی... خودت را دریغ نکن
عشق وجود دارد... فقط بعضی ها مثل آیدا می مانند و شاملو میسازند... اما بعضی ها مثل ثریا میروند و شهریار را میکشند...
این تو، این هم جانم، که میشود ضمیمه ی چند حرفیِ نامَت! حالا با هر به زبان آوردنت هزار بار جانم برایت میرود!
برای داشتنت زمین که هیچ... آسمان را هم زیرپاخواهم گذاشت...️
نمیدانم بگویم متاسفانه یا خوشبختانه... حالِ دلم اما، فقط با تو خوب بود....!
بیا و شعبده کن.. چنان در آغوشم بگیر که گم شوم در تو...
مهم نیست ... که شانه هایت تجسم است، و آغوشت خیال ... همه ی یادت اینجاست! نگاهت.صدایت... خنده هایت دیگر چه می خواهم ...؟!
در اردیبهشت تا می توان دچار باید شد به یکدیگر هوایش جان می دهد براى دلدادگی...!
من و تو به یکدیگر محتاجیم... ما علت و معلولیم ما لازم و ملزومیم تمامِ آدمهاى شهر را هم زیر و رو کنى اول و آخرش اسمت کنارِ اسمِ من معنا پیدا میکند! ️️️
خبر از چشمِ خودش داشت اگر ؛ مى فهمید ،حالِ من، بعدِ نگاهِ تو سرودن دارد...!
بوسه ات راباید با قهوه ام به هَم بزنم بیدار شو! من بدون دوست داشتنت صبحانه که هیچ، صبح هم از گلویم پایین نمی رود...
میشود اندکى برایت بمیرم تا باوَرَت شود خاطِرَت را با دنیا عوض نمیکنم...؟