حالت سوخته را سوخته دل داند و بس شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست....
احساس من هیزم نبود ای دوست آتش زدی کندی تو از من پوست من آرزویم با تو بودن بود اندیشه ی تو دل شکستن من سادگی کردم تو فهمیدی بر قلب و احساسم تو خندیدی من بر دروغت ساده دل بستم گفتم بمان تا پای جان هستم...
برایت ماه من!امشب انارِ جان کنم دانه تو می ارزی به این جان دادنِ پیمانه پیمانه
در حلقه کارزار جان دادن بهتر که گریختن به نامردی
شب ها که دلتنگت میشوم از این شانه به آن شانه فقط غَلت میزنم... مثلِ یک ماهىِ جدا شده از دریا باید ببینى جان دادنم را...
جان دادن آنقدرها هم سخت نیست.. فقط کافیست؛ کمی بیشتر نگاهم کنی تا من عاشقانه جان بدهم.. ️️️