گاهی بهار دیدن و گاهی، ندیدن است اردیبهشت، خسته از آلالهِ چیدن است آن باغ آرزو، که تو دیدی! تمام شد باد بهار، خسته ی در خود، وزیدن است دلخوش به آن کبوترِ بی آشیان مباش هر گوشه ای نشست ،به فکر پریدن است با چشمِ خود خیانتِ معشوق دیده...
من و دل بریدن از تو چه محال خنده داری