شمس لنگرودی : دور از تو رودی کوچکم قفل اسکله را می بوسم توقع دریایی ندارم. دور از تو فواره ی بی قرارم پرپر می زنم که از آسمان تهی به خانه ی اولم برگردم.
شبی دور از تو در این کوچه ی بن بست میمیرم به یادِ آرزوهایی که رفت از دست میمیرم