شمس لنگرودی : دور از تو رودی کوچکم قفل اسکله را می بوسم توقع دریایی ندارم. دور از تو فواره ی بی قرارم پرپر می زنم که از آسمان تهی به خانه ی اولم برگردم.
شاید این تن برای تحت تاثیر قرار دادنمان این همه اندوهگین شده است روزها روی تقویم خسته می نشینند و من فکر می کنم مثل اب فواره ها که بعد از چشیدن شیرین ارتفاع سقوط می کنند دو باره مرتفع می شویم باد کمی از تو را لابه لای پرده...
من حوض لب کاشی تو فواره چه تشبیهی بازا به آغوشم ببین من از تو لبریزم