پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ساعت دقیقا هشت با باران رسیدمقطره به قطره آسمان را می دویدمجای کبوترهات گشتم دور گنبدخورشید را پابند فرمان تو دیدمتا کم شود بار گناه از روی دوشم از چشم بارانیِ خود منت کشیدملبریز شد از عطر باران جانمازمدر سجده ام طعم اجابت را چشیدمآهو. شدم تا. ضامن. آهم تو. باشی دل از همه جز دامن مهرت بریدمیک زائر دلخسته از جنس کویرمیک آسمان غم دارم اما پر امیدمچون زعفران گل کرد خوابم از حضور...