چو زخمِ ام که دو صد بخیه در محل دارم هنوز تازه ام و رنگِ چون لعل دارم برای با تو نشستن هنوز هم که هنوز شراب کهنه و یک جرعه هم غزل دارم نه جنگجوی نبرد دلم نه افسرِ عقل فقط دو زخمِ عمیق از تو در بغل دارم...