عطرِ خاطره هایت هر سپیده ی صبح بی قرار می کند چشمانِ منتظرم را چشمانی که روزگاری است دیر یعقوب وار پای آمدنت سپید شده اند و من در دلِ ثانیه ها زلیخاوار با تو دلخوش نشسته ام تا که بیایی