متن حسرت دیدار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت دیدار
پلک وا کن تا ببینی من گرفتار توام،
آنچنان کز سر شب تا به سحر پلک نزاشتم بر هم.
عاشقی کرده فقط،
قسمت ما حسرت دیدارش را.
پر رنج ترین لحظه ی دل دادن،
دل کندن از آن چشم سیاه توست.
هرکجا، سازم رها، موجِ نگاه،
باز هم، چشمِ دلم، سوی تو هست...
مشتاق دیدار توام.
آن دم که میگیرد ز تن چشمان تو جان را.
کاش امشب..،
تو به خواب منِ دل خسته پیدا بشوی.
ڪاش امشب…
ڪاش امشب باران میبارید،
ڪاش خیابانها خیس از عطر خاطرہ میشدند،
ڪاش ڪسے در گوش دل، زمزمهاے از جنس آرامش میخواند،
ڪاش ماہ، دلش براے دلدادگان تنگ میشد و نورش را مهربانتر میتاباند،
ڪاش… ڪسے از دوردستها، بیبهانہ دلتنگم میشد!
ڪاش امشب، باد پردههاے انتظار را ڪنار میزد،...
عشقم دلتنگی شدیدی دارم بی قرارتم
کاش میشد یک دم بهانه کند،
دلت هوای دلم را
دل، دوست دارد، دستِ گرمِ پُرمحبّت
گرمای دستش، کاشکی، بر سر، بیاید
از بوسههای گرمِ او، احساسِ مهری
در سرسرای سینه و، پیکر، بیاید
کاش وقتی به خانه برگشتم
کفشهای تو پشت در باشد...
خانه ی دل را تکاندم،
چیزی جز حسرت دیدار تو در آن نبود.
تا ابد حسرت آن لذت دیدار تو اندر دل ماست.
چشم من تا به ابد چشم به راه چشم توست.
تا ابد لذت دیدار تو اندر دل ماست.
لحظه به لحظه زندگیم،
پر شده از خیال تو.
هوای دلم ابریست چشمانم جای خود
شاید خودت هم ندانی که
چتر دستانت چه ها که نمیکند
در این حال و هوا
بوسه بن بستی است برای رسیدن به آزادی....
غرب و شرق و شمال و جنوب را بیخیال.
قبله ی من جایست که چشمان تو نمایان میشوند.
بگیر دستِ مرا تا دهانِ باد بِبر
لباسِ قافیه ها را دریده ام هرشب
به خود بپیچ کرانِ گناهِ آدم را
حنایِ هاله ی حوّا، شناسنامه ی تب
کمینِ حادثه هایم هنوز سمتِ تو و
صدایِ بویِ تنت دورِ گردنم جاری
من از کجایِ وصالت شروع کنم بانو
که پشت...
دلتنگی
نام دیگر
زیستن بیتوست
و این
تمام اندوهیست
که همیشه
با همهی نبودنت
دوستش دارم
خیالات باطل در مورد من به ذهنت راه نده
که چرا رابطهی ما چنین سرد شده است؟!
از وقتی که تو رفتی،
من روزهام.
نه در خوردن و نوشیدن!
بلکه در حرام کردن همهی مردم بر خودم،
جز تو...
شعر: #انار_مفتی
ترجمه: #زانا_کوردستانی