بهار که باشد و تو، بذر دلبری هایم جوانه میزند. شکوفه میشوم و در سلول به سلول تنت می رویم. تو زاده شده ای تا وفور عطر دوست داشتنت؛ بهار را بهاری تر کند.
شنبه های ارغوانی، سراسر تو تو بمان تا دوست ترت بدارم تا نظرم خیره به تو باشد و بس...
لا به لای روزمرگی های من و تو حوالی باران بهاری بی مقدمه می آیی و بانیِ اردیبهشتم میشوی.