صبح لب های توست هر بار که می بوسی ام پروانه ای در باغ دلم از خواب می پرد... ️️️
چشم باز کن به عشق تو روز دیگری را آغاز کرده ام بتاب بر من طلوع کن تا رویاهای نیمه شبم در آغوشِ گرم تو تعبیر شوند...
پیشانی ات را به پیشانی ام بچسبان و در چشم هایم خیره شو خسته ام از سکوت این بار می خواهم دوست داشتن را روی لب هایت فریاد بکشم
گاهی حواسم را پرت می کنم می افتد جایی حوالی خیال تو و دلم گرم می شود به داشتنت و تو اما چگونه اینقدر بدون منی؟!
شانه هایم گل داده اند از وقتی بارِ دوستت دارم هایم را تنها به دوش می کشم ببین عطر نیلوفری عشقت تمام جانم را پُر کرده است
گاهی حواسم را پرت می کنم ... می افتد جایی حوالی خیال تو و دلم گرم می شود به داشتنت و تو اما چگونه اینقدر بی منی؟