متن عطر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عطر
تویی آن شعر که هَرزگاه به لب می ریزم
در خیال از لبِ چشمت به لبت می خیزم
غرقِ در بوسه ی تو شعر زمین می ریزد
برق چشمان تو میبیند و بر می خیزد
دَرِ گوش ات سخنی از تب دل می گویم
عطر گیسوی تو را میان دست...
امان از دست تو و خنده هایت
کمی نفس بگیر
بنشین چایی ات را بنوش
با عطر گُل و هِل
خو گرفته است
قند پهلوست
بیست دقیقه ی دیگر
غذا دم می کشد
میز را به سلیقه ی تو چیده ام
یادم نرفته
در گلدان میز غذاخوری
گل رز آبی...
عطر حضورت تمام گل های باغ را مست می کند
خوشا به حالم که دائم الخمر توام .....
من به زیباییت بارها غبطه خواهم خورد
به عطر گیسویت شب بو را خواب خواهد بُرد
هر کجا باشم با تو عاشقی ها خواهم کرد
مصرع به مصرع برایت در این عشق خواهم مُرد
نگاهم با نگاهت در هم آمیخت
جنون عشق را بر دل بیاویخت
شمیم عطر گیسویت که پیچید
تمام شعرهایم بر زمین ریخت
بوی تنت،
مثل یادآوری روزهایی که هنوز نرفتهاند.
هر انسانی که در زندگیمان میآید،
آینهایست از فضائل و رذائل ما،
عشق و نفرتمان،
زیبایی و زشتیمان.
سکوت کردی،
اما لبهایت
هنوز روی گردنم شعر میخوانند…
بیصدا،
بیرحم،
بیتو.
هر شب،
لمسِ خیالت
روی تنِ خستهام میریزد،
مثل باران،
بیاجازه،
بیامان…
با من از عشق بگو..
با من از عشق بگو
با من از بوسه و آن کشت بگو
با من از شعر و غزل ها
با من از خاطره ها
با من از عطر تنت
بوی خوش مشک بگو
با من از عشق بگو
با من از عشق بگو
اگر این خواب تکراری مرا از خویش دور انداخت
اگر این بغض بیپایان صدایم را درونش باخت
به دستانت پناه آور مرا از اشک بیرون کن
به آغازم بیا از نو مرا در خویش مجنون کن
مرا از شب جدایم کن به صبحی تازه دعوت کن
به آغوش از تو...
گُلسَرَت
چنان عطررُباست
که آنثیا
گلهای دامنش را
پرپر کرده
هنوز هم از تاریکی می ترسم
ولی تو دیگر از ترس های من نمی ترسی!
هنوز هم دلتنگی هایم را نقاشی می کنم
ولی تو دیگر برای نقاشی های من،
مدل و الگو نمی شوی...
هنوز هم هوای عطر شال گردنت را می کنم
ولی تو دیگر آن عطر و...
کوچه را درگیر زیبایی باران می کنی
بانگاهی بید مجنون را پریشان می کنی
مثل شبنم می نشینی روی پلک بی پناه
در پی عطر توام هر صبحدم با اشک وآه
یک قدم تا اذانِ گلدسته ها
وقتی خوابِ عطرِ تنت دیدم
دانستم
پیراهنی، شهید خواهد شد
«آرمان پرناک»
دلم فهمیده بود آن شب که دیگر بر نمیگردی
از آن عطر غم انگیزی که بر پیراهنت داری
اعظم کلیابی
هیچ عطاری ندارد
عطری از موی تو را
باغ گل در حسرت
یک تار از آن
گیسوی توست
مجید رفیع زاد
نمِ بارانُ
کوچه یِ بهارنارنج
عابری رد شد
عطری در هوا پیچید
خاطره ای جوانه زد.
آگرین یوسفی