تو و پاییز از یک قماشید بی صدا و سرزده می آیید بی صدا هم میروید مانند دزدی که روی پنجه هایش راه میرود و اموالت را می دزدد
حال بحران زده ام معجزه میخواهد و بس... مثلا سرزده یک روز بیایی نروی ...!
سر زده که میایی/لوس میشود/خانه/بشکن میزند/اغوش...//
کاش یکی سر زده از راه برسه با یه بغل اتفاق خوب..
تو مگر در به دری خانه نداری ای بغض همه شب/ سرزده مهمان گلویم هستی؟!